:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

شنبه 27 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : در آنجا كه بايد سخن گفت خاموشي سودي ندارد و آنجا كه بايد خاموش ماند سخن گفتن خيري نخواهد داشت .
 
 

 

تفسیر موضوعی قرآن کریم 

خداشناسی و توحید/ شاخه های توحید


توحید در عبادت

مقدمه:
حسّاس‌ترین بخش توحید، توحید عبادت است که جز او را نپرستیم، در برابر غیر او سر تسلیم فرود نیاوریم و جز به درگاه او سجده نکنیم، و مى‌توان گفت سرفصل دعوت پیامبران و نخستین پایگاه آیین آنها همین مسأله توحید در عبادت بوده و درگیرى‌هایى که با مشرکان داشته‌اند غالباً از همین‌جا سرچشمه مى‌گرفت.
درست است که توحید در عبادت لازمه توحید ذات و صفات است، چرا که وقتى مسلّم شد واجب الوجود تنها او است، و هرچه غیر از او ممکن و محتاج و نیازمند است، راهى جز این نیست که عبادت مخصوص او باشد.
او کمال مطلق است و جز او کمال مطلق نیست، عبادت براى راه یافتن به سوى کمال است و بنابراین مخصوص او است.
قابل توجّه این‌که آیات قرآن مملوّ است از دعوت به توحید در عبادت، که قسمت‌هاى حسّاس آن را براى رسیدن به این پیام مهمّ قرآنى در اینجا مطرح مى‌کنیم و بقیّه نیز با اشاره‌هاى گویایى مورد توجّه قرار مى‌گیرد.
با این اشاره به سراغ قرآن مى‌رویم و به آیات زیر گوش جان فرا مى‌دهیم:

1. (وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اُعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَّنْ هَدَى اللهُ وَمِنْهُمْ مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاَلَةُ فَسِیرُوا فِی الاَْرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ)(1)

2. (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ اَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ)(2)

3. (لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ)(3)

4. (وَ مَا اُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلَهاً وَاحِداً لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ)(4)

5. (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قُلْ لاَّ أَتَّبِعُ أَهْوَاءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ)(5)

6. (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ)(6)

7. (وَ مَا اُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ)(7)

8. (وَ إِنَّ اللهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ)(8)

9. (یَا عِبَادِی الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیَّىَ فَاعْبُدُونِ)(9)

10.(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الاََْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ)(10)

11.(وَ لاَ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَاباً أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ)(11)

12.(وَ للهِِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالاََْرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ)(12)

  
ترجمه:

1. « ما درهر امّتي رسولي فرستاديم كه خداي يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد، خداوند گروهي را هدايت كرد و گروهي ضلالت و گمراهي دامنشان را گرفت، پس در روي زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بود».
2. «ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى کردیم که: هیچ معبودى جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید».
3. «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، او گفت: اى قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنیدکه معبودى جز او براى شما نیست. (و اگر غیر او را عبادت کنید) من بر شما از عذاب روز بزرگى مى‌ترسم!».
4. «...در حالى که دستور داشتند فقط خداوند یکتایى را که هیچ معبودى جز او نیست بپرستند، او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مى‌دهند!».
5. «بگو: من از پرستش کسانى که غیر از خدا مى‌خوانید، نهى شده ام. بگو: من از هوا و هوسهاى شما پیروى نمى‌کنم، اگر چنین کنم گمراه شده ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود».
6. «و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو را فرا رسد (و از جهان چشم فروبندى)».
7. «و به آنها دستورى داده نشده بود جز این که خدا را بپرستند و دین خود را براى او خالص کنند و به توحید بازگردند،و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند، و این است دین پایدار».
8. «و (عیسى گفت:) خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست او را پرستش کنید، این است راه راست».
9. «اى بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من گسترده است، پس تنها مرا بپرستید و هجرت کنید و در برابر فشارهاى دشمنان تسلیم نشوید)».
10. «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند وعده داده است که به یقین، خلافت روى زمین را به آنان خواهد داد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت بخشید».
11. «و به شما دستور نمى‌دهد که فرشتگان و پیامبران را، (به عنوان) پروردگار انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آن که مسلمان شدید، به کفر فرمان مى‌دهد؟!».
12. «کسانى که در آسمانها و زمین هستند از روى اختیار یا اجبار ـ و همچنین سایه هایشان ـ هر صبح و شام براى خدا سجده مى‌کنند».

شرح مفردات

مفهوم دقیق عبادت

«عبادت» و «عبودیّت» هر دو به معناى اظهار خضوع است، ولى به گفته راغب در مفردات، عبادت مفهوم عمیق‌ترى دارد و به معناى نهایت خضوع در مقابل کسى است که نهایت انعام و اکرام را فرموده، یعنى خدا.
به نظر مى‌رسد که ریشه اصلى این واژه از «عبد» به معناى بنده گرفته شده. منتها واژه «عبد» به گفته لسانالعرب و کتاب العین، گاه به هر انسانى گفته مى‌شود، خواه برده باشد یا آزاد - چرا که همه انسان‌ها بنده خدا هستند - و گاه به خصوص بردگان اطلاق مى‌شود.
راغب مى‌افزاید: «عَبْد» چهارگونه است: 1. بردگانى که خرید و فروش مى‌شوند 2. عبد به معناى مخلوق 3. عبد به معناى کسى که در مقام عبادت و خدمت است که این خود بر دوگونه است: بنده خدا، و بنده دنیا (لذا گاهى گفته مى‌شود «عِبادُ الرِّحْمن» و گاه گفته مى‌شود «عَبیدُ الدُّنْیا».
در مجمع البحرین آمده است که این واژه گاهى به معناى حزب و گروه نیز به کار مى‌رود، و آیه شریفه (فَادْخُلِی فِی عِبَادِى) : «پس در سلک بندگان (خالص) من در آى»(13)  اشاره به این معنى دارد.
این نکته نیز قابل است که عبادت را بر دو گونه تقسیم کرده‌اند: عبادت اختیارى که در آیات قرآن امر به آن شده. و عبادت غیر اختیارى، همان‌گونه که قرآن مى‌فرماید: (وَ إِنْ مِّنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ): «و هیچ موجودى نیست، جز آنکه، تسبیح و حمد او مى‌گوید.»(14)
طریحى در مجمع البحرین مى‌گوید: حکماء عبادت را به سه‌گونه تقسیم کرده‌اند:
عبادت جسمانى مانند: نماز و روزه و عبادت روحانى مانند: اعتقاد به توحید و سایر عقاید دینى، و عبادات اجتماعى مانند: جهاد در برابر دشمن و انواع کمک‌ها و تعاون.
«طاغوت» صیغه مبالغه از مادّه «طغیان» است(15) و مى‌دانیم طغیان به معناى هرگونه تجاوز از حدّ است، و لذا واژه «طاغوت» به هر موجود سرکش و متجاوزى گفته مى‌شود، مانند: شیطان، ساحران، جبّاران، حاکمان ظالم، و حتى به مسیرهایى که به غیر حقّ منتهى مى‌گردد طاغوت گفته مى‌شود.
این واژه هم به معناى فرد و هم به معناى جمع مى‌آید.
طبرسى در مجمع البیان در تفسیر آیة الکرسى پنج قول در معناى طاغوت ذکر مى‌کند: شیطان، کاهن، ساحر، انسان‌ها و جنّییان سرکش و بت‌ها (ولى ناگفته پیدا است که همه این اقوال به یک معناى جامع باز مى‌گردد که در بالا به آن اشاره شد.)

تفسیر و جمع‌بندى

معبود فقط او است!

نخستین آیه مورد بحث دعوت به توحید در عبادت را برنامه اصلى تمام فرستادگان الهى مى‌شمرد، مى‌فرماید: «ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که: "خداى یکتا را بپرستید، و از (پرستش) طاغوت اجتناب کنید"»: (وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اُعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
این سخن در برابر کسانى گفته شده که در آیه قبل از این آیه (35 سوره نحل) از قول آنها نقل مى‌کند که براى توجیه بت‌پرستى خود مى‌گفتند: خدا خواسته است که ما بت‌ها را بپرستیم و او به اعمال ما راضى است. قرآن در پاسخ آنها مى‌فرماید: همه انبیاء بدون استثنا دعوت به توحید در عبادت کردند و با پرستش هر موجودى غیر از خدا مخالفت ورزیدند، این چه نسبت دروغى است که به خدا مى‌دهید؟!

سپس مى‌افزاید: «خداوند گروهى از آنان را هدایت کرد»: (فَمِنْهُمْ مَّنْ هَدَى اللهُ).
«و گروهى از آنان ضلالت وگمراهى دامانشان را گرفت»: (وَ مِنْهُمْ مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاَلَةُ).
سپس دستور مى‌دهد «پس در روى زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بوده است؟!» : (فَسِیرُوا فِی الاََْرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
آرى آنها به خاطر انحراف از مسیر توحید و سجده در برابر طاغوت‌ها در لجن‌زار فساد و بدبختى غوطه‌ور شدند، و عذاب الهى نیز دامانشان را گرفت.
قابل توجّه این‌که: در این آیه هدایت را به خدا نسبت مى‌دهد، چرا که اگر توفیق و امداد الهى نباشد کسى با نیروى خود نمى‌تواند به سر منزل مقصود برسد. ولى ضلالت را به خود آنها نسبت مى‌دهد، چرا که اثر اعمال خودشان بوده است.




دومین آیه همان مفهوم آیه نخست را با تعبیر دیگرى تعقیب مى‌کند و به عنوان یک اصل کلّى و جاودانى مى‌فرماید: «ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى کردیم که: "هیچ معبودى جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید"»: (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ).
قابل توجّه این‌که «نوحى» به صورت فعل مضارع آمده، که دلیل بر استمرار است. یعنى دستور به توحید در عبادت را پیوسته به هر پیامبرى گوشزد مى‌کردیم و تمام انبیاء در طول دعوت خود مأمور به ابلاغ آن بودند.
به این ترتیب این مسأله به عنوان یک اصل اساسى و زیربنایى در طول تاریخ انبیاء پیوسته جریان داشته است.
در سومین آیه، سخن از نخستین پیامبر اولوالعزم، شیخ الانبیاء نوح پیامبر (عليه السلام) است که از آغاز دعوتش پیامى جز مسأله توحید در عبادت و بدور افکندن بت‌ها نداشت، مى‌فرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، او گفت: "اى قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودى جز او براى شما نیست"»: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ).
از این جمله به خوبى استفاده مى‌شود که بت‌پرستى بدترین خار راه سعادت انسان‌ها بوده و هست، و پیامبران، این باغبان‌هاى توحید براى تربیت انواع گل‌هاى فضیلت در سرزمین روح آدمى، قبل از هر کار دامن همّت به کمر مى‌زدند تا با داس توحید این خارهاى مزاحم را ریشه‌کن کنند.
مخصوصاً در زمان نوح (عليه السلام) چنانکه از آیه 23 سوره نوح استفاده مى‌شود، بت‌هاى متعدّد و رنگارنگى بنام «وَدّ» و «وسُواعْ» و «یَغُوثْ» و «یَعُوقْ» و «نَسْر» - که به ترتیب به شکل‌هاى مرد، زن، شیر، اسب و باز بودند - در محیط آنها خودنمایى مى‌کرد، و با تمام وجود خود آنها را پرستش مى‌کردند. چون نوح (عليه السلام) آنها را در کار خود مصرّ و لجوج دید آنها را به عذاب الهى تهدید کرد، چنانکه در پایان همین آیه مى‌خوانیم: «من بر شما از عذاب روز بزرگى مى‌ترسم!»: (
إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).(16) (ظاهراً منظور از آن روز بزرگ همان روز طوفان کوبنده و فراگیر بود که در میان مجازات‌هاى اقوام پیشین هیچ مجازاتى به این گستردگى وجود نداشت. این احتمال نیز داده شده که (یوم عظیم) اشاره به روز قیامت است.)
در تفسیر المیزان آمده است که این آیه دو اصل از اصول دین را در عبارت کوتاهى جمع کرده است: توحید و معاد(17) ، و اصل سوم (نبوّت) در آیه (یَا قَوْمِ  لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ)(18) آمده.
چهارمین آیه سخن از یهود و نصارا مى‌گوید، که از جادّه توحید منحرف گشتند.
یهودیان، احبار خود (علماى دینى یهود) و مسیحیان، رهبانها (مردان تارک دنیا) و حضرت مسیح (عليه السلام) را به عنوان معبود خود برگزیدند!
سپس مى‌فرماید: «در حالى که دستور داشتند فقط خداوند یکتایى را که هیچ معبودى جز او نیست بپرستند»: (وَ مَا اًمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلَهاً وَاحِدًا).
باز براى تأکید مى‌افزاید: «هیچ معبودى جز او نیست»: (لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ) و مجدداً براى تأکید دیگر مى‌فرماید: «او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مى‌دهند!»: (سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
به این ترتیب آئینى را که نوح (عليه السلام) پایه‌گذارى کرد، در دعوت موسى (عليه السلام) و حضرت مسیح (عليه السلام) با قوّت و تأکید هرچه تمام‌تر تداوم یافت.
درست است که مسیحیان به راستى حضرت مسیح (عليه السلام) را پرستش مى‌کردند و هم اکنون نیز مى‌کنند، ولى نه یهود احبار را پرستش مى‌کردند و نه مسیحیان رهبان‌ها را، بلکه چون اطاعت بى‌قید و شرط از آنها داشتند و در برابر تحریف و تغییر احکام الهى از سوى آنها تسلیم بودند، نام بت‌پرستى بر آن گذارده شده و لذا در احادیث آمده است: «اَما وَاللهِ ما صامُوا لَهُمْ وَ لا صَلُّوا وَلکِنَّهُمْ أَحَلوُّا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِم حَلالاً فَاتَّبَعُوهُمْ وَ عَبَدُوَهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ»: «آگاه باشید به خدا سوگند آنان (یهود و نصارا) براى پیشوایان خود روزه نگرفتند و نماز نگذاردند، ولى آنها حرامى را بر پیروان خود حلال کردند و حلالى را حرام، و آنها تبعیت نمودند، و بدون توجّه آنان را پرستش کردند.»(19)
 شرح بیشتر این موضوع به خواست خدا در بحث توحید اطاعت خواهد آمد.

من غیر خدا را پرستش نمى‌کنم

در پنجمین آیه، نوبت به پیغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى‌رسد، خداوند به او دستور مى‌دهد: «بگو: "من از پرستش کسانى که غیر از خدا مى‌خوانید، نهى شده‌ام"» : (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ).
تعبیر به «اَلَّذینَ» که معمولاً براى جمع مذکّر عاقل مى‌آید، در مورد معبودهاى آنان یا به خاطر آن است که آنها در عالم وهم و گمان خود براى بتها روح و عقل و شعور قائل بودند، و یا به خاطر این‌که در میان این معبودها کسانى همچون مسیح (عليه السلام) یا فرشتگان و جن قرار داشتند.
سپس براى این‌که روشن سازد این منع و نهى الهى دلیلش چیست؟ مى‌افزاید: «بگو: "من از هوا و هوسهاى شما پیروى نمى‌کنم، اگر چنین کنم گمراه شده‌ام، و از هدایت یافتگان نخواهم بود".»: (قُلْ لاَّ أَتَّبِعُ أَهْوَاءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنْ الْمُهْتَدِینَ).
یعنى ریشه‌هاى بت‌پرستى همه به هواپرستى (و گمان و پندار) باز مى‌گردد، و مسلّم است پیروى از هواى نفس سرانجامش گمراهى است، و هرگز به سعادت و هدایت منتهى نخواهد شد.



در ششمین آیه نیز روى سخن را به پیامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) کرده و به او دستور مى‌دهد که در مسأله پرستش خداوند یگانه (و پرهیز از هرگونه شرک و عبادت بت‌ها) ثابت قدم و مداوم باشد، مى‌فرماید: «و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو را فرا رسد (و از جهان چشم فروبندى)»: (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ).
معمولاً مفسّران «یقین» را در این آیه به معناى مرگ تفسیر کرده‌اند، و آن را شبیه گفتار حضرت عیسى (عليه السلام) دانسته‌اند: (وَ أَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیّاً): «و تا زمانى که زنده‌ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است.»(20) و در جاى دیگر قرآن نیز از قول دوزخیان مى‌خوانیم: (وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ـ حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ): «و همواره روز جزا را انکار مى‌کردیم، ـ تا زمانى که مرگ ما فرا رسید!»(21)
در روایات اسلامى نیز از مرگ تعبیر به یقین شده است. در حدیثى از امام صادق (عليه السلام) مى‌خوانیم که درباره مرگ فرمود: «لَمْ یَخْلُقِ اللهُ یَقِیناً لا شَکَّ فیهِ أَشْبَهُ بِشَکٍّ لا یَقینَ فیهِ مِنَ الْمَوْتِ»: «خداوند هرگز یقینى را که هیچ شکّى در آن نیست نیافریده همچون مرگ که شبیه‌تر باشد به شکّى که هرگز یقینى در آن راه ندارد!» (چرا که مردم چنان به آن بى‌اعتنا هستند که گویى هرگز باور نمى‌کنند که سرانجام مى‌میرند.)(22)
این‌که از مرگ تعبیر به یقین شده، یا به خاطر همان است که در حدیث بالا به آن اشاره شد. یعنى مسأله‌اى است که همه انسان‌ها آن را قطعى مى‌دانند و هیچ تفاوتى میان مذاهب و مکاتب مختلف در این مسأله نیست.
یا این‌که به هنگام مرگ، پرده‌ها کنار مى‌رود و چهره حقایق آشکار مى‌شود، وانسان بسیارى از مسائل را که مورد تردید قرار مى‌داد به یقین مى‌بیند و مى‌شناسد. (البتّه جمع میان هر دو معنا کاملاً ممکن است.)تعبیر به «یأتیک» نیز اشاره لطیفى به این موضوع است که مرگ به سراغ انسان مى‌آید، چه بخواهد و چه نخواهد!




در هفتمین آیه همین معنا با اضافات دیگرى به چشم مى‌خورد. اشاره به گروهى از اهل کتاب که از محور توحید منحرف شده و کسانى را همتاى خدا در عبودیّت قرار داده‌اند کرده، مى‌فرماید: «و به آنها دستورى داده نشده بود جز این که خدا را بپرستند و دین خود را براى او خالص کنند و به توحید بازگردند» : (وَ مَا اُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ).(23)
جالب این‌که تمام اوامر الهى را منحصر در عبادت مخلصانه و سپس اقامه نماز و اداء زکات مى‌کند (وَ یُقِیمُوا الصَّلاَةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ) و این نشان مى‌دهد که ریشه همه دستورات دینى، به اخلاص در عبودیّت باز مى‌گردد. قابل توجّه این‌که در پایان آیه مى‌افزاید: «و این است دین پایدار»: (وَ ذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ).(24)




در هشتمین آیه این نکته از قول حضرت مسیح (عليه السلام) نقل شده است که مى‌گوید: «و (عیسى گفت:) خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست، او را پرستش کنید، این است راه راست.»: (وَ إِنَّ اللهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ).
مى‌دانیم خط مستقیم میان دو نقطه یکى بیش نیست، در حالى که هزاران خط انحرافى در دو طرف آن قرار دارد. خط توحید نیز یکى بیش نیست و هر چه غیر از آن است شرک و بت‌پرستى است. «مستقیم» از مادّه «استقامت» و در اصل از «قیام» گرفته شده و از آنجا که انسان به هنگام قیام صاف مى‌ایستد، این واژه به معناى هرگونه روش و طریقه معتدل و صاف و خالى از انحراف اطلاق شده است.
قابل توجّه این‌که قرآن در سوره حمد نقطه مقابل صراط مستقیم را، مسیر راه «مغضوب علیهم» (کسانى که مورد خشم خدا واقع شده‌اند) و «ضالّین» (گمراهان) مى‌شمرد، که گروه اوّل همان گمراهان لجوج و معاندى هستند که اصرار بر مسیر انحرافى خود و دیگران دارند، و گروه دوم گمراهان ساده و معمولى مى‌باشند.

اگر قادر به عبادت خدا نیستید، هجرت کنید

در نهمین آیه باز به نکته تازه‌اى برخورد مى‌کنیم که به مؤمنان دستور مى‌دهد هرگاه ماندن در یک مکان، حتى وطن مورد علاقه آنها، مانع از پرستش خداى یگانه باشد (و توحید عبادت را بر هم زند) از آنجا مهاجرت کنند، مى‌فرماید : «اى بندگان من که ایمان آورده‌اید! زمین من گسترده است، پس تنها مرا بپرستید (و هجرت کنید و در برابر فشارهاى دشمنان تسلیم نشوید).»: (یَا عِبَادِی الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیّاىَ فَاعْبُدُونِ).
آرى زمین خدا وسیع است و هرگز نمى‌توان به بهانه موضوعاتى همچون قوم و قبیله، خانه و کاشانه و موطن مورد علاقه، تن به ذلّت شرک و اسارت کفر و بت‌پرستى داد. بلکه وظیفه هر مؤمن موحدّى این است که در چنین شرایطى جلاى وطن کند و به سرزمین آماده‌ترى گام بگذارد و چراغ توحید را فروزان دارد و چه بسا همچون مهاجران آغاز اسلام بتواند نیروى کافى تهیه کند و به وطن اصلى باز گردد و لکه شرک و بت‌پرستى را از دامان آن بزداید.
تعبیر «یا عِبادِىَ»: «اى بندگان من»، و «ارضِى»: «زمین من»، و (فَإِیّىَ فَاعْبُدُونِ): «تنها مرا بپرستید» تعبیراتى است آمیخته با لطف و مرحمت الهى و اشاره‌اى است به حمایت مستمر او از موحّدان در هرجا که باشند و در هر زمان و مکان.(25)
قابل توجّه این‌که مخاطب در این آیه، عباد و بندگانند، ولى با این حال باز به آنها دستور عبادت و پرستش خداى یگانه مى‌دهد، اشاره به این‌که بندگان باید همواره مسیر توحید را تا پایان عمر ادامه دهند و لحظه‌اى از آن منحرف نشوند. این همانند تکرار جمله: (اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ): از ناحیه مؤمنان است که درعین هدایت، تقاضاى استمرار این نعمت از خدا مى‌کنند.
به هر حال آیه فوق دلیل بر لزوم مهاجرت از سرزمین شرک و بت‌پرستى به دارالایمان است، مگر این‌که انسان بتواند وضع آن سرزمین را دگرگون سازد.
آیه مورد بحث از آیات سوره عنکبوت است که مفسّران گفته‌اند یازده آیه آغاز آن در مدینه در مورد کسانى که در مکه بودند و اظهار اسلام مى‌کردند امّا حاضر هجرت به مدینه نبودند نازل شده، و آیه بعد از آن (کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ) نیز اشاره به همین معنا مى‌کند که سرانجام همه مى‌میرند و از وطن و مال و همسر و فرزند جدا مى‌شوند، پس گمان نکنید اگر در محیط آلوده به شرک بمانید همیشه در کنار محبوبتان خواهید بود.(26)



دهمین آیه تکیه بر نکته تازه دیگرى در این رابطه دارد و به همه مؤمنان نوید مى‌دهد که سرانجام مالک و حاکم سراسر زمین خواهند شد آنچنان که توحید تمام جهان را روشن خواهد کرد و هیچ‌کس جز خدا را نخواهند پرستید، و به این ترتیب نوید توحید خالصانه عبادت را به عنوان مژده بزرگ به همه مؤمنان مى‌دهد، مى‌فرماید: «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‌اند وعده داده است که به یقین، خلافت روى زمین را به آنان خواهد داد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت بخشید»: (وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
در این‌که این گروه از پیشینیان که وارث روى زمین شدند و در گذشته مى‌زیستند چه اشخاصّى بودند، در میان مفسّران گفتگو است و مناسب‌تر از همه این است که گفته شود اشاره به بنى‌اسرائیل است که پس از قیام موسى (عليه السلام) و درهم شکسته شدن و فرو ریختن حکومت فرعونیان مالک و حاکم بخش‌هاى عمده آباد روى زمین در آن زمان شدند، همان‌گونه که قرآن در سوره اعراف آیه 137 مى‌فرماید: (و َأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الاَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا): «و مشرقها و مغربهاى پر برکت زمین را به آن قوم که (زیر زنجیر ظلم و ستم) به ضعف کشانده شده بودند، واگذار کردیم.»(27)




یازدهمین آیه، باز اشاره به نکته تازه‌اى در این زمینه دارد، مى‌گوید: بت‌ها که سهل است، حتى پیامبران بزرگ و فرشتگان مقرّب الهى نیز شایسته پرستش نیستند و پرستش خاص خدا است. مى‌فرماید: «و به شما دستور نمى‌دهد که فرشتگان و پیامبران را، (به عنوان) پروردگار انتخاب کنید»: (وَ لاَ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَاباً).(28)
 سپس براى تأکید بیشتر مى‌افزاید: «آیا شما را، پس از آن که مسلمان شدید، به کفر فرمان مى‌دهد؟!»: (أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).
«ارباب» جمع «ربّ» در اصل به معناى مالک مصلح است. یعنى مالکى که در تدبیر و تربیت و اصلاح ملک خود مى‌کوشد، و لذا «ربّ الدار» و «ربّ الابل» به معناى مالک و مدبّر خانه یا شتر آمده، و در قرآن مجید نیز به طور نادر، در مورد غیر خداوند به کار رفته است، مانند: آیات 42 و 50 سوره یوسف که واژه «ربّ» در مورد پادشاه مصر به کار رفته و از تعبیرات این سوره استفاده مى‌شود که این کلمه به طور گسترده در مورد بزرگان در مصر استعمال مى‌شده است.
ولى این واژه که صدها بار در قرآن مجید آمده، تقریباً در همه‌جا در مورد خداوند است، چرا که در حقیقت او مالک اصلى و مدبّر و پرورش‌دهنده همه موجودات جهان است. مهم اینجا است که بسیارى از اقوام، معتقد به خدایان کوچکتر که آنها را «ربّ» یا «ربّ النوع» مى‌نامیدند بودند، و خداى بزرگ را «ربّ الارباب» مى‌نامیدند. بعضى از اقوام درباره فرشتگان یا بعضى انبیاء همین عقیده را داشتند، که آیه فوق صریحاً این اعتقادات باطل را نفى مى‌کند و تنها خدا را به عنوان «ربّ» ـ و نه رب الارباب ـ معرّفى مى‌نماید، چرا که انتخاب هر ربّى غیر از او را کفر مى‌شمرد و اسلام را نقطه مقابل آن مى‌داند.



دوازدهمین و آخرین آیه مورد بحث، به آخرین سخن در این بحث اشاره مى‌کند که توحید در عبادت، مخصوص انسان‌ها نیست، بلکه «کسانى که در آسمانها و زمین هستند از روى اختیار یا اجبار ـ و همچنین سایه‌هایشان ـ هر صبح و شام براى خدا سجده مى‌کنند»: (وَ للهِِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ).
گرچه «مَنْ» معمولاً اشاره به افراد عاقل است، و به همین دلیل جمعى از مفسّران عقیده دارند که آیه فوق ناظر به انسان‌ها و فرشتگان و مانند آنها است، ولى قرائنى در آیه وجود دارد که نشان مى‌دهد این واژه در اینجا اشاره به تمامى موجودات است، اعم از عاقل و حیوان و گیاه و جماد، و منظور از سجده اعم از تکوینى (نهایت خضوع و تسلیم موجودات در برابر قوانین آفرینش) و تشریعى (سجود و عبادت معمولى) مى‌باشد. زیرا:
اولا: تعبیر به «طَوْعاً وَ کَرْهاً» «از روى اختیار یا اجبار» دلیل بر عمومیّت معناى آیه است.
ثانیاً: شرکت سایه‌ها «ظلال» در این سجده و عبادت عمومى دلیل دیگرى بر این معنا است.
ثالثاً: در آیات دیگر قرآن این معنا به وضوح آمده است، مانند: (وَ للهِِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الاَْرْضِ)(29) و همچنین (وَ النَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ): درختان و گیاهان سجده مى‌کنند».(30)
به این ترتیب تمامى موجودات جهان بدون استثناء سجده تکوینى دارند و تسلیم فرمان‌هاى الهى هستند، و در این میان مؤمنان علاوه بر این سجود تکوینى که جنبه اختیارى ندارد، داراى سجود اختیارى تشریعى نیز هستند.
تعمیم دادن این حکم به «ظِلال» «سایه‌ها» تعبیر بسیار پرمعنایى است، چرا که سایه‌ها در واقع جنبه عدمى دارند. - زیرا سایه جایى است که نور به آن نمى‌تابد - ولى از آنجا که سایه‌ها تابع اجسام و در محدوده نور قرار مى‌گیرند سهم کمرنگى از وجود دارند، به همین جهت قرآن مى‌فرماید: حتى این عدم‌هاى شبیه به وجود هم براى خدا سجده مى‌کنند، تا چه رسد به موجودات حقیقى. این شبیه همان تعبیرى است که ما داریم و مى‌گوییم: او با فلان کس آنقدر دشمنى دارد که سایه‌اش را با تیر مى‌زند.
گذشته از این، سایه‌ها معمولاً بر زمین مى‌افتند و تعبیر سجده نسبت به آنها جالب‌تر است.
این که مى‌فرماید: «هر صبح و شام»: (بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ) ممکن است مخصوصاً وصف سایه‌ها باشد، و انتخاب این دو وقت به خاطر آن است که همه چیز در آن وقت داراى سایه طولانى و گسترده است برخلاف نیمروز که گاهى سایه ندارند و یا سایه‌هایشان کوتاه است.
این احتمال نیز وجود دارد که این دو وصف براى تمام موجودات آسمان و زمین باشد، و منظور از آن اشاره به دوام این سجده است. همان‌گونه که در تعبیرات روزانه مى‌گوییم: هر صبح و شام باید در گوش فلان کس بخوانیم، یعنى همواره و پیوسته.(31)




سرانجام در یک جمع‌بندى به اینجا مى‌رسیم که مسأله توحید در عبادت تا آن حد از اهمّیّت برخوردار است که سرفصل دفتر دعوت انبیاء و رسل و مهمترین مادّه تعلیمات آنها بوده، و تمام انبیاءِ اولوالعزم اساس دعوتشان را بر آن نهاده‌اند، و رسول الله (صلي الله عليه و آله) با تعبیرات مختلفى در همه عمر از داعیان به سوى آن بوده است. صراط مستقیم هدایت از همین رهگذر است و حتّى در صورت لزوم باید براى تحقق بخشیدن به این برنامه مهم اسلامى ترک وطن گفت و از محیط شرک و بت‌پرستى مهاجرت نمود.
از ویژگى‌هاى مهم آن روز که حکومت عدل الهى سراسر دنیا را فرا مى‌گیرد، همین مسأله یکتاپرستى و توحید در عبادت است که سراسر جهان را فرا مى‌گیرد و نه تنها انسان‌ها که همه موجودات زمین و آسمان در همه حال سر بر آستان او مى‌سایند و اگر با زبان قال و با اختیار خویش سجده نکنند از نظر تکوین و با زبان حال سجده مى‌کنند و تسبیح مى‌گویند.



توضیحات

1. درخت پربار توحید عبادت

قبل از هر چیز توجّه به این نکته لازم است که احترام و تواضع و خضوع و ستایش، مراتب و درجاتى دارد، و آخرین درجه و بالاترین مرحله آن همان پرستش و عبودیّت است. بدیهى است هرگاه انسان براى کسى تا این حد احترام قائل شود و با تمام وجود در برابر او نهایت خضوع کند، و به خاک افتد و سجده نماید مسلّماً در برابر فرمان‌هاى او نیز تسلیم خواهد بود. آیا خضوع در حد پرستش، و ستایش نامحدود و احترام بى‌حد، ممکن است از اطاعت و تسلیم در برابر فرمان جدا باشد؟
اینجا است که مى‌گوییم اگر انسان به روح عبادت خالص واقف شود بزرگترین گام را در مسیر اطاعت فرمان خدا و انجام نیکى‌ها و پرهیز از بدى‌ها برداشته است، و چنین عبادتى ـ مخصوصاً اگر دائم و مستمر باشد ـ رمز تربیت و تکامل انسان است. چنین عبادت خالصانه‌اى آمیخته با عشق محبوب است و جاذبه این عشق، عامل مهم حرکت به سوى او است، و حرکت به سوى آن کمال مطلق، عاملى است براى جدایى از پستى‌ها و زشتى‌ها و آلودگى به گناه.
به همین دلیل تا این حد به مسأله عبادت خالص (توحید در عبادت) اهمّیّت داده شده است تا آنجا که قرآن مى‌فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ): «به یقین کسانى که از عبادت من تکبّر مى‌ورزند بزودى با ذلّت وارد دوزخ مى‌شوند.»(32)
شخص عبادت کننده به دلیل خضوع بى‌حدّش در برابر خداوند، سعى مى‌کند رضایت او را جلب کند و به او تقرّب جوید، و چون مى‌داند جلب رضاى او از طریق اطاعت فرمان او است در این راه مى‌کوشد و دستورات او را بر سر و چشم مى‌نهد. عبادت کننده حقیقى تلاش مى‌کند خود را به معبودش، و به معشوق حقیقيش شبیه و مانند سازد، و از این طریق پرتوى از صفات جمال و جلال او را در خود منعکس کند. تأثیر این امور در تکامل و تربیت انسان جاى انکار نیست.

2. روح عبادت و پرهیز از افراط و تفریط‌ها

در معناى عبادت، مانند بسیارى از مسائل دیگر افراط و تفریط‌هاى عجیبى صورت گرفته. بعضى تا آنجا پیش رفته‌اند که حتى سجود براى غیر خدا را ـ اگر توأم با اعتقاد به مالکیّت و ربوبیّت مسجود نباشد ـ بى‌مانع شمرده‌اند، و سجده فرشتگان را بر آدم (عليه السلام)، و سجده برادران یوسف را در برابر یوسف (عليه السلام) به عنوان شاهد ذکر کرده‌اند.
بعضى دیگر هرگونه توجّه و توسّل به پیامبر (صلي الله عليه و آله) و امامان  و شفاعت طلبیدن و خضوع در مقابل آنها را شرک شمرده‌اند و فاعل آن را مشرک مى‌شمرند. ولى حقیقت این است که با هیچ‌یک از این دو عقیده نمى‌توان هماهنگ شد.
توضیح این‌که: حقیقت عبادت همان‌گونه که در آغاز این بحث در شرح مفردات از قول علماى لغت نقل کردیم، همان خضوع مطلق و نهایت تواضع و تذلّل در مقابل معبود است، و از نظر اسلامى این کار مخصوص خدا است و در برابر هر شخص دیگرى انجام شود شرک در عبادت محسوب مى‌گردد.
به تعبیر دیگر خضوع و تواضع مراتبى دارد: مرحله‌اى از آن در برابر دوستان انجام مى‌گیرد و نقطه مقابل آن تکّبر در برابر آنها است، مرحله دیگر در برابر انسان‌هاى گرانقدرى همچون پدر و مادر انجام مى‌شود چنانکه قرآن مى‌فرماید: (و َاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ): «و پر و بال تواضع خویش را از روى محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر.»(33)
مرحله بالاتر از آن در برابر پیامبران (صلي الله عليه و آله) و امامان معصوم  انجام مى‌گیرد، تا آنجا که مسلمانان حق نداشتند صداى خود را فراتر از صداى پیامبر (صلي الله عليه وآله) بلند کنند : (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ): «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! صداى خود را از صداى پیامبر بالاتر نبرید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و او را بلند صدا نزنید) آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‌کنند.»(34)
ولى آخرین مرحله خضوع و تواضع و تذلّل که نامش عبادت و عبودیّت است مخصوص خدا است، که مصداق روشن آن همان سَجْدَه مى‌باشد.
بنابراین خضوع مطلق و نهایت تذلّل ( هرچند آمیخته به اعتقاد ربوبیّت و مملوکیّت نباشد ) عبادت و مخصوص خدا است و به همین دلیل سجده براى غیر او جائز نیست.
نویسنده المنار در تفسیر سوره حمد در معناى عبادت سخنى دارد که خلاصه‌اش چنین است:
عبادت تنها به معناى نهایت خضوع نیست، بلکه باید توأم با اعتقاد به عظمت معبود و اعتقاد به سلطه و احاطه او باشد. سلطه و احاطه‌اى که کنه و ماهیتش قابل ادراک نیست و لذا ممکن است عاشقى در برابر معشوقش نهایت خضوع را کند تا آن حد که اراده و خواست او در اراده معشوق و محبوبش فانى گردد، با این حال آن را عبادت نمى‌گویند، و همچنین خضوع بى‌نهایت بسیارى از مردم در برابر رؤسا و امراء و پادشاهان!(35)
مفسّر بزرگ، مرحوم علّامه طباطبایى در المیزان نیز سخنى نزدیک به این در تفسیر سوره حمد دارد و مى‌گوید: عبادت تنها خضوع نیست، بلکه حقیقت عبادت گویى این است که بنده خود را در مقام مملوکیّت پروردگار قرار داده‌است. سپس همین معنا را در تفسیر سوره بقره هنگامى که سخن از سجده فرشتگان براى آدم (عليه السلام) مى‌گوید، تکرار مى‌کند و فعل عبادى را فعلى مى‌داند که صلاحیّت اظهار مولویّت مولى و عبودیّت عبد را داشته باشد. به همین دلیل ایشان سجده‌اى را براى غیر خدا ممنوع مى‌شمرد که در آن اعتقاد به ربوبیّت غیر خدا باشد، و امّا سجده‌اى که به عنوان احترام و تکریم دیگرى باشد و در آن اعطاى ربوبیّت نباشد بى‌مانع مى‌داند، هرچند در پایان اضافه مى‌کند ذوق دینى که از انس به ظواهر دین حاصل شده است حکم مى‌کند که سجده مخصوص خدا است و در برابر غیر خدا نباید سجده کرد.(36)
با این حال آنچه از دقّت در موارد استعمال کلمه «عبادت» در قرآن و سنّت و استعمالات روزمرّه و گواهى ارباب لغت استفاده مى‌شود، این است که مفهوم لغوى این واژه همان نهایت خضوع است، نه اعتقاد به ربوبیّت و مالکیّت معبود. به همین دلیل اگر کسى در برابر خورشید و ماه و آتش سجده کند به خاطر برکاتى که دارند، به این کار خورشید پرستى و ماه‌پرستى و آتش‌پرستى گفته مى‌شود وهمچنین اگر کسى در برابر مجسّمه نیاکان یا ملوک و سلاطین به عنوان اداى احترام سجده نماید و یا از آن بالاتر اگر در پیشگاه امامان  به خاطر مقام والاى آنها به آنها سجده کند، پرستش و عبودیّت خواهد بود و ممنوع است.
به همین دلیل قرآن مجید صریحاً در آیه سجده (آیه 37 سوره فصلت) از سجده کردن در مقابل ماه و خورشید نهى مى‌کند و مى‌فرماید: (لاَ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلاَ لِلْقَمَرِ). و نیز به همین دلیل در روایات اسلامى کراراً از سجده کردن براى غیر خدا نهى شده است، از جمله: روایات هفتگانه‌اى است که در کتاب وسائل الشیعه، در ابواب سجود، باب 27 وارد شده. در یکى از این روایات مى‌خوانیم: پیامبر (صلي الله عليه و آله) به مشرکان عرب فرمود: «اَخْبِرُونى عَنْکُمْ اِذا عَبَدْتُمْ صُوَرَ مَنْ کانَ یَعْبُدُ اللهَ فَسَجَدْتُمْ لَهُ اَوْ صَلَّیْتُمْ وَ وَضعْتُمُ الْوُجُوْهَ الْکَرِیْمَةَ عَلَى التَّرابِ بِالسُّجُودِ بِها فَما الَّذى بَقیتُمْ لِرَبِّ العالَمینَ؟ اَما عَلِمْتُمْ اَنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ یَلْزَمُ تَعْظِیمُهُ وَ عِبادَتُهُ اَنْ لا یُساوى عَبیدُهُ»: «به من خبر دهید هنگامى که شما مجسّمه‌هاى بنده خدا را پرستش مى‌کنید و براى او سجده یا نماز بجا مى‌آورید، و به عنوان سجود صورت به خاک مى‌گذارید، چه چیز براى پروردگار عالمیان باقى گذارده‌اید؟! آیا شما نمى‌دانید از حقوق کسى که تعظیم و عبادت او لازم است این است که با بندگانش یکسان قرار داده نشود.»(37)
در روایات متعدّدى نیز در پاسخ این سؤال که سجده یعقوب (عليه السلام) و فرزندان او در برابر یوسف (عليه السلام) چگونه بود؟ و یا سجده فرشتگان براى آدم (عليه السلام) چگونه مجاز شد؟ فرموده‌اند که: سجده براى خداوند بود و جنبه شکر داشت، و در عین حال تحیّت و احترامى براى آدم و یوسف؟؟؟ محسوب مى‌شد.(38)
در بعضى از این روایات آمده است که: آدم (عليه السلام) یا یوسف (عليه السلام) به منزله کعبه بودند که در برابر آن سجده مى‌شود، امّا سجده براى خدا است.(39)  گاه فرموده‌اند: چون این سجده به امر خدا بوده، سجود براى خدا محسوب مى‌شده است.(40)
نتیجه همه این روایات تقریباً یکى است و آن نفى سجود براى غیر خدا.
مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار نیز روایات متعدّدى در این زمینه نقل کرده است.(41)
در داستان معروف هجرت مسلمانان به حبشه آمده است که وقتى وارد بر نجاشى شدند، رهبان‌هاى مسیحى به آنها دستور دادند که براى پادشاه سجده کنید. جعفربن ابى طالب به آنها گفت: «لا نسجد الالله»: «ما جز براى خدا سجده نمى‌کنیم.»(42) همه این روایات تاکیدى است بر عدم جواز سجود براى غیر خدا و تفسیرى است بر حقیقت عبادت.

3. توحید شرک‌آلود وهابیان

وهابیان گروهى که هم اکنون بر حجاز حکومت مى‌کنند، پیروان محمدبن عبدالوهاب هستند که افکار خود را از ابن تیمیه، (احمد بن عبدالحمید دمشقى) متوفّاى 728 گرفته است.
محمدبن عبدالوهاب در خلال سال‌هاى 1160 تا 1206 هجرى قمرى که سال وفات او بود، با همکارى زمامداران محلّى و افروختن آتش‌هاى تعصّب‌هاى خشن در میان اقوام بیابان گرد حجاز، توانست مخالفان خود را عقب براند و بر دستگاه حکومت به طور مستقیم و غیر مستقیم سلطه پیدا کند و در این راه، خون‌هاى زیادى از مسلمین حجاز و غیر حجاز ریخته شد.
حتى بعد از مرگ او، پیروانش از طریق بیابان‌هاى حجاز به عراق حمله‌ور شده، به کربلا ریختند و با استفاده از تعطیل بودن شهر به مناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیارى از اهالى به نجف، دیوار شهر را شکافتند، و به داخل شهر رخنه کردند و به تخریب حرم امام حسین (عليه السلام) و سایر اماکن مقدّس پرداختند و عده کثیرى (در حدود پنج‌هزار نفر) را کشتند و خانه‌ها را غارت کردند، و تمام درهاى گران قیمت و هدایاى نفیس مرقد حسینى و اموال مردم را غارت کرده با خود بردند!
آنها در سال 1344 به ویران کردن قبور بزرگان اسلام در حجاز پرداختند و جز قبر پیامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) - آن هم به خاطر ترس از خشم عمومى مسلمین - همه را با خاک یکسان کردند!
صفات بارز وهابیان، تعصب، خشونت، بى‌رحمى و قساوت، و قشرى‌گرى و متحجّر بودن است.
آنها خود را مدافعان توحید ناب مى‌دانند! و در همین رابطه موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسّل به پیشوایان بزرگ را نفى کرده و تقریباً تمام همّ خود را در این راه مصروف مى‌دارند. اکثریت قاطع مسلمانان (اعم از سنّى و شیعه) عقائد این گروه را نفى کرده و حتى بعضاً آنها را تکفیر کرده‌اند.(43)
بحث درباره این گروه و عقائد و اعمال زشت آنها از حوصله بحث ما خارج است و تنها به آنچه مربوط به بحث توحید در عبادت است، در اینجا گفتار فشرده‌اى خواهیم داشت.
آنها مى‌گویند: هیچ‌کس حق ندارد از پیامبر (صلي الله عليه و آله) شفاعت بطلبد، زیرا خداوند مى‌فرماید: (لاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً)(44): «پس هیچ‌کس را با خدا نخوانید.»
 نویسنده کتاب «اَلْهَدِیَّةُ السنیة» که از وهّابیان است، مى‌گوید: هرکس فرشتگان و انبیاءِ را... واسطه میان خود و خدا قرار دهد، به خاطراین‌که مقرّبان درگاه او هستند، کافر و مشرک، و خون و مال او مباح است، هرچند شهادتین بگوید و نماز بخواند و روزه بگیرد!(45)
در مورد توسّل و زیارت قبور انبیاءِ و امامان: و صلحاء نیز منطقى شبیه به این دارند.
اشتباه بزرگ وهّابیان در این است که تصوّر کرده‌اند تأثیر موجودات این جهان، تأثیر استقلالى است و لذا آن را مزاحم توحید افعالى و توحید عبادى خداوند دانسته‌اند، در حالى که این طرز تفکّر خود نوعى شرک است!
توضیح این‌که: از نظر یک موحّد کامل، وجود مستقل قائم بالذّات در عالم تنها یکى است و آن خدا است، و بقیّه عالم هستى که همه ممکاناتند وابسته به وجود او هستند. همگى پرتوهاى آفتاب وجود او مى‌باشند و از خود هیچ‌گونه استقلالى ندارند، و همان‌گونه که در آغاز پیدایش به او نیازمند بودند، در بقا نیز همچنان نیازمند و وابسته به او هستند.
بنابراین هر موجودى هرچه دارد از او دارد و تأثیر اسباب از او است که مسبّب الاسباب است، و معناى جمله «لا مُؤَثِّرَ فى الْوُجُودِ اِلّا الله» نیز همین است. نه این‌که اسباب را از سبب بودن بیندازیم و یا استقلالى براى آنها قائل باشیم که هر دو غلط و نادرست و از حقیقت توحید به دور است.
بنابراین اگر پیامبر (صلي الله عليه و آله) شفاعتى دارد به اذن او است، چنانکه قرآن مى‌فرماید : (مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ).(46)
یا اگر حضرت مسیح (عليه السلام) مردگان را زنده مى‌کند و یا کور مادرزاد و همچنین مبتلاى به بیمارى غیر قابل علاج را شفا مى‌دهد، آن هم نیز به اذن و فرمان خدا است: (وَ أُبْرِءُ الاَْکْمَهَ وَ الاَْبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ): «و به اذن خدا، کور مادر زاد و مبتلا به بیمارى پیسى را بهبودى مى‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‌کنم.»(47)
یا اگر آصف بن برخیا وزیر سلیمان، که قرآن از او به عنوان (الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ): «(امّا) کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت» توانایى دارد که تخت ملکه سبأ را در یک چشم بر هم زدن ـ طبق تصریح قرآن ـ از سرزمین سبأ نزد سلیمان (عليه السلام) در شام حاضر کند، آن هم به گفته خودش (مِنْ فَضْلِ رَبِّى): «از فضل پروردگار من است»(48)بوده است.
امّا وهّابیان بیگانه از قرآن، گرفتار این اشتباه شده‌اند که اگر این اعمال از این مردان بزرگ سر مى‌زند به صورت تأثیر مستقل است، و لذا براى حل مشکل به انکار بعضى از ضروریات دین، مانند مسأله شفاعت پناه برده‌اند.
به این ترتیب آنها به گمان محکم ساختن پایه‌هاى توحید، هم در درّه شرک سقوط کرده‌اند و هم در درّه انکار ضروریات دین و قرآن.
مرحوم علّامه شهید مطهرى سخن لطیفى در این باره دارد که خلاصه آن را در اینجا مى‌آوریم. او تحت عنوان مرز توحید و شرک چنین مى‌گوید:
1. اعتقاد به موجودى غیر از خدا شرک ذاتى نیست، آنچنان که طرفداران نوعى وحدت وجود قائلند. زیرا این موجودات، مخلوق او و وابسته به او هستند نه همطراز او.
2. اعتقاد به تأثیر مخلوقات، شرک در خالقیّت محسوب نمى‌شود ـ چنانکه اشاعره و جبریون قائلند ـ زیرا همان‌گونه که مخلوقات، استقلال ذاتى ندارند در تأثیرات خود نیز مستقل نیستند، بلکه وابسته به او مى‌باشند.
3. اگر براى مخلوقات تأثیر مستقل قائل شویم و بگوییم عالم خلقت در برابر خداوند همچون ماشین و یا ساعتى است که صنعتگر مى‌سازد که در آغاز پیدایش نیازمند به او است و امّا بعد از تکمیل ساختمان نیازى به او ندارد و کار مى‌کند هرچند سازنده آن از دنیا رفته باشد، این همان اعتقاد به تفویض و نوعى شرک است. (اعتقاد معتزلى.)
4. اعتقاد به قدرت موجودات مافوق طبیعى و تأثیر آنها در جهان به اذن و فرمان خدا شرک نیست، آن‌گونه که وهّابیان پنداشته‌اند، بلکه اعتقاد آنها خود بدترین انواع شرک است چرا که اگر آن را شرک بدانیم باید اعتقاد به اصل وجود موجودات هم شرک باشد.
همچنین اعتقاد به قدرت و تأثیر انسان از دنیا رفته نیز شرک نمى‌باشد، زیرا انسان بعد از مردن، جماد نیست.
از اینها گذشته، اعتقاد وهّابیان جنبه ضد انسانى دارد، چرا که انسانى را که خداوند او را برتر از فرشتگان شمرده و خلیفة الله و مسجود ملائکه است در حد یک حیوان طبیعى تنزّل داده‌اند.
اینجا است که به حقیقت گفتار معروف پیغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى‌رسیم که فرمود: «راه یافتن شرک در اندیشه‌ها و عقائد آنچنان آهسته و بى سروصدا است که راه یافتن مورچه سیاه، در شب تاریک بر سنگ سخت!»(49)
جالب این‌که پاسخ وهّابیان در همان آیه‌اى که براى نفى شفاعت و توسّل به آن استدلال کرده‌اند نهفته است، زیرا قرآن مجید مى‌فرماید: (فلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً): «پس هیچ کس را با خدا نخوانید»(50)  یعنى احدى را همطراز و در عرض او و به صورت موجودى مستقل همچون ذات پاک وى نخوانید. ولى اگر تأثیرش به اجازه و فرمان او باشد و نه در عرض او، نه تنها شرک نیست، بلکه تأکید مجدّدى است بر اصل توحید که همه چیز به او منتهى مى‌شود.
این درست شبیه همان چیزى است که برادران یوسف به پدرشان یعقوب (عليه السلام) که پیغمبر بزرگ خدا بود پیشنهاد کردند و او هم پذیرفت. گفتند: (یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا): «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه»(
51) او هم گفت: (سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى): «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‌طلبم.»(52)
 این است حقیقت توحید در عبادت و توحید افعالى که بعدًا به آن اشاره خواهد شد، نه آنچه وهّابیان متحجّر پنداشته‌اند.


  پی نوشتها:

 
1. سوره نحل، آیه 36 .
 2. سوره انبیاء، آیه 25 .
 3. سوره اعراف، آیه 59 .
 4. سوره توبه، آیه 31 .
 5. سوره انعام، آیه 56 .
 6. سوره حجر، آیه 99 .
 7. سوره بیّنه، آیه 5 .
 8. سوره مریم، آیه 36 .
 9. سوره عنکبوت، آیه 56 .
 10. سوره نور، آیه 55 .
 11. سوره آل عمران، آیه 80 .
 12. سوره رعد، آیه 15 .

 13. سوره فجر، آیه 29 .
 14. سوره اسراء، آیه 44 .
 15. بعضى گفته‌اند: در اصل «طَغَووُتْ» بوده، سپس لام الفعل به جاى عین الفعل آمده، و واو ما قبل مفتوح قلب به الف گردیده و «طاغوت» شده.
 16. این دو تفسیر در کلمات مفسّران پیشین صریحًا آمده است، از جمله فخررازى در جلد 14، صفحه 149ذیل آیات مورد بحث به آن اشاره مى‌کند.
 17. تفسیر المیزان، جلد 8، صفحه 180.
 18. سوره اعراف، آیه 61.
 19. تفسیر نورالثقلین، جلد 2، صفحه 209.
 20. سوره مریم، آیه 31 .
 21. سوره مدّثر، آیات 46 و 47.
 22. تحف العقول، صفحه 271.
 23. راغب در مفردات مى‌گوید: «حَنَف» (بر وزن کنف) به معناى تمایل از ضلالت به راه مستقیم است واین‌که اسلام را دین حنیف گفته‌اند به خاطر آن است که مسلمانان را از هرگونه انحراف از مسیر اعتدال وجاده مستقیم باز مى‌دارد.
 24. «قیّمه» از مادّه «قیام» به معناى قائم و ثابت و مستقیم است و به گفته راغب در مفردات در اینجا به معناى امتى است که قیام به قسط و عدالت مى‌کنند، همان‌گونه که در آیه (کونوا قوامین بالقسط) آمده است.
 25. توجّه داشته باشید که (ایّاىَ فاعبدون) به خاطر مقدّم شدن مفعول بر فعل دلالت بر حصر دارد؛ وانحصار عبادت را براى خداوند بیان مى‌کند.
 26. روح البیان و روح المعانى و تفسیر قرطبى ذیل آیه مورد بحث.
 27. در این زمینه بحث مشروح دیگرى در تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 527 تحت عنوان حکومت جهانى مستضعفان که نمونه کوچکش، بعد از فتح مکّه و پیروزى‌هاى وسیع‌ترى بعد از پیغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله) بودو نمونه اتم و کاملش در عصر قیام حضرت مهدى (ارواحنا فداه) حاصل خواهد شد، آمده است.
 28. توجّه داشته باشید که «یَأمُرَ» منصوب است، به خاطر این‌که عطف بر جمله (ان یؤتیه الله) مى‌باشد.
 29. سوره نحل، آیه 49 .
 30. سوره رحمن، آیه 6 .
 31. در صورت اوّل جار و مجرور متعلّق به فعل یا وصف مقدّرى است (و این امتیاز را دارد که به اقرب برمى‌گردد) و در صورت دوّم جار و مجرور متعلّق به فعل «یسجد» است و این امتیاز را دارد که مذکور است.

 32. سوره غافر، آیه 60 .

 33. سوره اسراء، آیه 24 .
 34. سوره حجرات، آیه 2 .
 35. تفسیر المنار، جلد1، صفحه 56 و 57.
 36. تفسیر المیزان، جلد 1، صفحه 22 و 124.
 37. وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 985، حدیث 3.
 38. وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 985، حدیث 6.
 39. وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 985، حدیث 7.
 40. وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 985، حدیث 4.
 41. بحارالانوار، جلد 11، صفحه 138 و 139 احادیث 2 و 3 و 4 و 6.
 42. بحارالانوار، جلد 18، صفحه 420، حدیث 8، (نقل از خرائج راوندى).

 43. یکى از دانشمندان اهل سنّت به نام: احسان عبداللّطیف البکرى، رساله‌اى نوشته است به نام: «الوهابیة فى نظر علماء المسلمین» و نظرات بزرگان علماى اسلام را درباره وهابیان، و محمد بن عبدالوهاب، به وضوح آورده، و مدارک همه را دقیقًا نوشته است و در آخر کتاب لیست مفصّلى از کتاب‌هایى که بر رد آنها نوشته شده - که بالغ بر پنجاه کتاب از محقّقین کشورهاى مختلف اسلامى مى‌شود - آورده است. این کتاب دلیل روشنى بر نفرت عمومى مسلمانان از این گروه منحرف است.
 44. سوره جن، آیه 18.
 45. الهدیة السنیة، صفحه 66.
 46. سوره یونس، آیه 3 .
 47. سوره آل عمران، آیه 49 .
 48. سوره نمل، آیه 40 .
 49. کتاب مقدّمه‌اى بر جهان بینى، صفحه 113 (با تلخیص).
 50. سوره جن، آیه 18 .
 51. سوره یوسف، آیه 97 .
 52. سوره یوسف، آیه 98

 
 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد