زندگينامه معصومين (عليهمالسلام)/ حضرت علي (عليهالسلام)/ قسمت هفتم
واقعهي غدير و اعلام ولايت اميرالمؤمنين (عليهالسلام)
ماه ذىالقعده سال دهم هجرت فرا رسید و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) طبق فرمان الهى عازم حج گردیدند و به مردم نیز ابلاغ کردند براى انجام حج به همراه ايشان در این سفر آماده شوند.
روز بیستوپنجم یا بیستوششم ذىالقعده، کاروان عظیم حج که به گفتهي برخى شمارهي آنان به صدهزار نفر مىرسید، تحت رهبرى پیغمبر اسلام از مدینه به سمت مكه حركت كردند.
حضرت على (عليهالسلام) هنگام حرکت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از مدینه، در یمن بود و از طرف پیغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مأموریت یافته بود، براى گرفتن جزیه از اهل نجران و تعلیم احکام اسلام و قضاوت میان مردم یمن به آن ناحیه برود.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به سوى مکه حرکت کرده بود که مأموریت على بن ابیطالب تمام شد و به قصد مدینه حرکت کرد و حلهها (و جامهها)یى را که از اهل نجران گرفته بود همراه برداشته و با لشکریان از یمن بیرون آمد و چون در راه مطلع شد که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به قصد حج به مکه آمده، راه خود را کج کرد و همینکه به میقاتگاه رسید احرام بست و چون نمىدانست چگونه احرام ببندد در هنگام احرام نیت کرد و گفت:
اللهم اهلالا کاهلال نبیک: بار خدایا به همان نیتى که پیغمبر تو احرام بسته من هم احرام مىبندم.
على )عليهالسلام) براى دیدار پیغمبر اسلام لشکریان خود را در خارج شهر مکه گذارد و مردى را به جاى خود بر آنها امیر ساخته و داخل مکه شد، و چون به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رسيد و گزارش کار و مأموریت خود را به اطلاع آن حضرت رسانید. پیغمبر اسلام که از ورود على (عليهالسلام) و گزارش کارهایى را که به خوبى انجام داده بود خوشحال به نظر مىرسید، به او فرمود: اکنون برخیز و به مسجد برو و طواف کن و از احرام بیرون آى.
على (عليهالسلام) عرض کرد: من در وقت احرام اینگونه نیت کرده و گفتم: اللهم اهلالا کاهلال نبیک، پیغمبر از او پرسید: آیا قربانى همراه آوردهاى؟ عرض کرد: نه، پیغمبر (صلي الله عليه و آله) او را در قربانى خود شریک ساخته و دستور داد او نیز مانند خود پیغمبر به حال احرام باقى بماند.
پس از آن رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به او فرمود: اکنون به سوى لشكریان بازگرد و آنها را به شهر مکه بیاور. هنگامى که على (عليهالسلام) پیش لشكریان بازگشت، دید مردى را که به جاى خود منصوب داشته و بر لشکر امیر ساخته بود پس از رفتن وى بارها را گشوده و جامههایى را که از مردم نجران به عنوان جزیه گرفته بودند میان لشکریان تقسیم کرده و آنها نیز جامهها را پوشیدهاند.
على (عليهالسلم) با ناراحتى به او فرمود:
این چه کارى بود کردى؟ و چرا پیش از آنکه بارها را به نزد رسول خدا ببریم باز کردى و به سربازان دادى؟
پاسخ داد: مىخواستم که سربازان هنگام ورود به مکه جامهي نو در تن داشته باشند. على (عليهالسلام) دستور داد جامهها را از تن لشكریان بیرون آورده و در بارها بگذارند و همان لباسهاى سابق را پوشیده به مکه بیایند .
این جریان سبب شد که چون لشكریان به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمدند از على بن ابیطالب به آن حضرت شکایت کنند .
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) وقتى سخن لشكریان و شکایتشان را شنیدند در میان آنها بپاخاسته و فرمودند:
ارْفَعُوا أَلْسِنَتَكُمْ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِي ذَاتِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ غَيْرُ مُدَاهِنٍ فِي دِينِه: زبانهاى خود را از بدگویى دربارهي على بن ابي طالب ببندید که وى در مورد اجراى فرمان خدا سختگیر است و اهل تملق و مداهنه نیست.
در جاي جاي اين سفر در خطبههايي كه داشتند به فضايل اميرالمؤمنين (عليهالسلام) اشاره كردند. براي مثال در فرازي از خطبهي روز عرفهشان فرمودند: ... مبادا پس از من به راه کفر بازگردید که گردن همدیگر را بزنید، زیرا من در میان شما چیزى را به یادگار گذاردم که اگر به آن چنگ زنید هرگز گمراه نشوید.
در اینجا تصریح فرمودند که: اگر من نباشم علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد. سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جاری شد و فرمودند: من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم! بار خدایا آیا ابلاغ کردم؟ خدایا تو گواه باش...
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در آن سفر تاریخى احکام حج و حدود عرفات و مشعر و منى را نیز براى مسلمانان ذکر و تعیین کرد و چون روز عید شد به منى آمد و پس از رمى جمره شتران قربانى را نحر کرد، آنگاه به شخصى که نامش معمر بن عبدالله بود دستور داد سرش را بتراشد و تا روز دوازدهم در منى بود و سپس به مکه آمد و بقیهي اعمال حج را انجام داد.
با اینکه انتظار میرفت پیامبر خدا در اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند: فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیرخم حاضر باشند.
برای مردم بسیار جالب توجه بود که پیامبرشان - بعد از ده سال دوری از مکه - بدون آنکه مدتی در آنجا اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارشان بیایند و مسایل خود را مطرح کنند، بعد از اتمام مراسم حج، فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در غدیر امر نمودند.
صبح آن روز که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مکه حرکت کردند، سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر (و به قولی صد و چهل هزار، و به قول دیگر صد و هشتاد هزار نفر) تخمین زده میشدند به همراه حضرت حرکت کردند. حتی عدهای حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن که مسیرشان به سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدیر آمدند.
کاروان به نزدیکى جحفه رسید و با رسیدن به آن منطقه تدریجاً راه قبایلى که همراه آن حضرت بودند جدا مىشد، در این وقت، جبرئیل نازل شد و دستور خداوند را اينگونه به پيامبر ابلاغ كرد:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ:1 اى پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شد ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنى رسالتت را ابلاغ نکردهاى و خدا تو را از شر مردم نگاه مىدارد.
هنگامي كه به غديرخم رسيدند، حضرتش مسير حركت كاروان را به سمت بركهي خم تغيير داد، سپس دستور توقف داد. پس از این دستور همهي مرکبها متوقف شدند، و کسانیکه پیشتر رفته بودند بازگشتند و همهي مردم در منطقهي غدیر پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و کمکم آرام گرفتند.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده، به حدی ناراحتکننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشهای از لباس خود را به سر انداخته و گوشهای از آنرا زیر پای خود قرار داده بودند، و عدهای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند.
از سوی دیگر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) سلمان و ابوذر و مقداد را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند. در فاصلهي بین دو درخت روی شاخهها پارچهای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامهي سه روزهای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روی هم چیدند و از رو اندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچهای انداختند، و آنرا طوری بر پا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
البته ربیعه بن امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار میکرد تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند.
پیامبر و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) بر فراز منبر
انتظار مردم به پایان رسید. ابتدا منادی حضرت ندای نماز جماعت داد، و سپس نماز ظهر را به جماعت خواندند.
بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر فراز آن منبر ایستادند و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را فراخواندند و به ایشان دستور دادند بالای منبر بیایند و در سمت راستشان بایستند. قبل از شروع خطبه، امیرالمومنین (علیهالسلام) یک پله پایینتر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ایستاده بودند.
سپس آن حضرت نگاهی به راست و چپ جمعيت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند. پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سخنرانی تاریخی و آخرین خطابهي رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند.
مرحوم علامه امینى در کتاب شریف الغدیر (ج 1، ص 214) از کتاب الولایة محمد بن جریر طبرى ـ مفسر و مورخ بزرگ اهلسنت از زید بن ارقم نقل کرده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در آن روز در برابر مردم ـ که حدود یکصد هزار نفر بودند ـ پس از حمد و ثناى الهى ـ در حالىکه على (علیهالسلام) را نزد خود نگاه داشته بود ـ چنین گفت:
«...همانا خداى تعالى به من وحى فرموده که، آنچه از پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنى رسالت خود را ابلاغ نکرده و خدایت از شر مردم حفظ خواهد کرد،2 و جبرئیل از جانب خداى تعالى به من دستور داده تا در اینجا بایستم و به هر شخص سیاه و سفیدى ابلاغ کنم که على بن ابیطالب برادر و وصى و خلیفه و امام پس از من است و من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از این کار معاف دارد، زیرا مىدانم که پرهیزکاران اندکند و آزارکنندگان من و ملامتگرانى که مرا در مورد توجه زیاد و ملازمتى که با على دارم سرزنش مىکنند بسیارند، تا آنجا که مرا شخص دهانبین و «گوش» خواندند و خداى تعالى دربارهي ايشان فرمود:
«وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَکُمْ»:3 و بعضى از ایشان پیغمبر را اذیت کرده و گویند او گوش است، بگو براى شما گوش خیرى است.
و اگر بخواهم نام آنها را ببرم و ایشان را معرفى کنم مىتوانم، ولى با پنهان داشتن نامشان جوانمردى کردم، اما (با تمام این احوال) خداوند راضى نشد جز آنکه دستورش را دربارهي على بن ابیطالب ابلاغ کنم.»
اى مردم بدانید که خداوند على را براى شما ولى و امام قرار داده و اطاعت او را بر هر شخصى واجب کرده است، حکمش روا و گفتارش مورد قبول است، هرکس با او مخالفت کند از رحمت خدا دور و هرکس تصدیقش کند مورد رحمت حق واقع شود.»
«اسمعوا و أَطیعوا، فإنَّ اللَهَ مولاکم و علیٌّ إمامکم»: بشنوید و اطاعت کنید که همانا خدا مولاى شما و على امام شما است.
سپس امامت تا روز قیامت میان فرزندان من که از صلب اویند مىباشد، حلالى جز آنچه خدا و رسولش حلال کردهاند نیست و حرام هم جز آنچه خدا و رسولش حرام کنند نیست، هیچ علمى نیست جز آنکه خدا در من جمع نمود و من نیز آن را به على منتقل کردم، پس او را رها نکنید و گمراه نشوید و از فرمانبردارى او خوددارى نکنید.
اوست کسى که به حق هدایت کند و به آن عمل نماید، هرکس منکر او گردد خداوند توبهاش را نپذیرد و او را نیامرزد، بر خدا حتم است که چنین کند و او را براى همیشه بر عذاب سخت دچار سازد، تا جهان برپاست و خلق برجاست او برترین مردم پس از من خواهد بود، هر که با او مخالفت کند ملعون است و این گفتار من، گفتارى است که جبرئیل از طرف خداى تعالى به من گفته، پس هرکس بنگرد تا براى فرداى قیامت خود چه از پیش فرستد.
محکمات قرآن را بفهمید و از متشابهات آن پیروى نکنید و اینها را کسى براى شما تفسیر نکند جز این شخص که دستش را گرفتهام و بازویش را بلند کردهام!
و سپس براى معرفى او چنین فرمود: - و من به شما اعلام مىکنم که:
«من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی»: همانا هرکس من مولا و فرمانرواى او هستم، این على مولاى اوست و موضوع فرمانروایى او چیزى است که خداى عزوجل بر من نازل فرموده است.
آگاه باشید که من ابلاغ کردم، آگاه باشید که من رساندم، آگاه باشید که شنواندم، آگاه باشید که آشکارا گفتم، امارت و پیشوایى مؤمنان پس از من براى أحدى جز او جایز نیست.
سپس على را به اندازهاى روى دست بلند کرد که پاهاى على محاذى زانوهاى پیغمبر (صلي الله عليه و آله) آمد آنگاه گفت:
«اى مردم این مرد برادر و وصى و نگهدارندهي علم من و جانشین من بر هرکس که به من ایمان آورده است و بر من است تفسیر کتاب پروردگارم.»
و در روایت دیگرى است که دنبال آن فرمود:
«بار خدایا دوست بدار هرکس که او را دوست دارد و دشمن بدار هرکس که او را دشمن بدارد، و لعنت کن کسى را که منکر او شود و خشم کن بر کسى که حقش را انکار کند ...»
این بود یکى از احادیثى که یکى از بزرگان اهلسنت، در مورد داستان غدیرخم و نصب على (عليهالسلام) به خلافت پس از پیغمبر (صلي الله عليه و آله) روایت کرده و به این مضمون بیش از سیصد و پنجاه تن از علماء و محدثین اهلسنت داستان غدیرخم را نقل کردهاند، و اسناد آن به یکصد و ده تن از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مىرسد و جمع بسیارى از علما دربارهي اسناد و طریق حدیث غدیر کتابهاى مستقل و جداگانه نوشتهاند که یکى از آنها همین محمد بن جریر طبرى است که اسناد آنرا در دو جلد کتاب جمعآورى کرده است و خوانندهي محترم براى اطلاع بیشتر مىتواند به کتاب شریف عبقاتالانوار، جلد غدیر، و الغدیر، ج 1، احقاق الحق، ج 2، صص 502 ـ 415، ج 6، ص 368 ـ 225 ، غایة المرام ص 90 ـ 71 و سایر کتابهایى که در این باره نوشته شده است مراجعه نماید و در ضمن از آیاتى نیز که دربارهي داستان غدیر نازل گردیده مطلع شود.
و در بسیارى از این روایات است که در آغاز رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از آنها پرسید: چه کسى بر آنها سزاوارتر و اولى است؟ همه گفتند: خدا و رسولش داناترند، سپس پرسید: آیا من مولاى شما نیستم و یا فرمود: آیا من از شما بر خودتان «اولى» نیستم؟ گفتند: چرا! و چون این اعتراف را از آنها گرفت آنگاه شروع به سخنان گذشته کرده و على (عليهالسلام) را به جانشینى و خلافت خود منصوب فرمود.
بیعت عمومي
اقدام دیگر حضرت آن بود که چون بیعت گرفتن از فرد فرد آن جمعیت انبوه، ار طرفی غیرممکن بود و از سوی دیگر امکان داشت افراد به بهانههای مختلف از بیعت شانه خالی کنند و حضور نیابند، و در نتیجه نتوان التزام عملی و گواهی قانونی از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: ای مردم، چون با یک کف دست و با این وقت کم و با این سیل جمعیت، امکان بیعت برای همه وجود ندارد، پس شما همگی این سخنی را که من میگویم تکرار کنید و بگویید:
ما فرمان تو را که از جانب خداوند دربارهي علی بن ابی طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندی اطاعت میکنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت میکنیم ... عهد و پیمان در این باره برای ایشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستمان گرفته شد. هرکس به دستش توانست و گرنه با زبانش به آن اقرار کرده است.
پیداست که حضرت، عین کلامی را که میبایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آنرا مشخص کردند تا هرکس به شکل خاصی برای خود اقرار نکند، بلکه همه به آنچه حضرت از آنان میخواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند.
وقتی کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) پایان یافت همهي مردم سخن او را تکرار کردند و به این وسیله بیعت عمومی گرفته شد.
بیعت مردان
پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرالمؤمنین (صلوات الله علیهما و آلهما) هجوم آورند، و با ایشان به عنوان بیعت دست میدادند، و هم به پیامبر و هم به امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) تبریک و تهنیت میگفتند، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم میفرمودند: «اَلْحَمْدُلِلهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى جَمِیعِ الْعَالَمِین».
عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که: آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت میکنیم. بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین (صلوات الله علیهما و آلهما) ازدحام کردند و برای بیعت سبقت میگرفتند و با ایشان دست بیعت میدادند.
برای آنکه رسمیت مسئله محکمتر شود، و آن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را به طور منظم و برنامهریزی شدهای انجام دهند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکی را مخصوص خودشان قرار دادند تا در آن جلوس نمایند، و امر کردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خیمهي پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضور مییافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت میگفتند. سپس در خیمهي مخصوص امیرالمومنین (علیهالسلام) حاضر میشدند و به عنوان امام و خلیفهي بعد از پیامبرشان با او بیعت میکردند و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام میکردند، و این مقام والا را به آن حضرت تبریک و تهنیت میگفتند.
نکتهي قابل توجهی که در هیچیک از پیروزیهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) – چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه – سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر مکرر میفرمود:
به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهلبیتم را به امامت اختصاص داده است.
و این نشانهي فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است.
برنامهي بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند.
بیعت زنان
پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند، و پردهای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد، تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و قرار دادن دست امیرالمومنین (علیهالسلام) در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت.
همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را دربارهي همسران خویش مؤکد داشتند.
یادآور میشود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیهي همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن مراسم حضور داشتند.
ظهور جبرئیل در غدیر
مسئلهي دیگری که پس از خطبهي پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد، این بود که مردی زیبا صورت و خوشبوی را دیدند که در کنار مردم ایستاده بود و میگفت:
به خدا قسم، روزی مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکد نمود، و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش آنرا بر هم نمیزند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند .
در اینجا عمر نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمودند: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمودند:
او روحالامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مومنان از تو بیزار خواهند بود4!
معجزهي غدیر، امضای الهی
واقعهي عجیبی که به عنوان یک معجزه، امضای الهی را بر خط پایان غدیر ثبت کرد جریان حارث فهری بود. در آخرین ساعات از روز سوم، او به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت:
ای محمد! سه سوال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آوردهای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهای یا از پیش خود گفتی؟ آیا این علی بن ابی طالب که گفتی مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه ... از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟
حضرت در جواب هر سه سوال فرمودند:
خداوند به من وحی کرده است و واسطهي بین من و خدا جبرئیل است و من اعلانکنندهي پیام خدا هستم و بدون اجازهي پروردگارم خبری را اعلان نمیکنم.
حارث گفت:
خدایا اگر آنچه محمد میگوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست، هنوز به ناقهاش نرسيده بود که سنگي از آسمان بر سرش افتاد و فوراً هلاکش نمود.
بعد از این جریان، آیهي «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع - لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ»5 نازل شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری .
و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که غدیر از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.
پينوشتها:
1- مائده/ 67
2- متن آیه و ترجمهاش گذشت.
3- توبه/ 61
4- بحارالانوار: ج37 /120 و 161، عوالم: ج15/ جزء3 ص 85 و 136
5- معارج/ 1
|