:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

سه شنبه 18 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كسي كه پرهيزكاري او اندك است دلش مرده و آن كه دلش مرده باشد در آتش جهنم سقوط خواهد كرد .
 
 

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی


 ضرورت حكومت براى مردم در قرآن

در جلد نهم از پيام قرآن ، سخن از مسأله «امامت و ولايت» از ديدگاه قرآن مجيد در ميان بود; و از آنجا كه مسأله «امامت» از مسأله «حكومت» جدا نيست; بلكه از يك نظر، روح امامت و ولايت همان حاكميت بر نفوس و ابدان، و هدايت آنها به صراط مستقيم و حركت به سوى كمال و سعادت است; به همين دليل لازم بود به دنبال بحث «امامت»، بحث «حكومت اسلامى» مورد تجزيه و تحليل دقيق قرار گيرد; چرا كه در غير اين صورت بحث امامت و ولايت كامل نخواهد شد.
مگر در مورد حضرت مهدى (عج) مهم ترين ويژگى را همان اقامه «حكومت واحد عدل جهانى» نمى شماريم؟ يعنى همان چيزى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و همه امامان معصوم در صدد آن بودند; و شرايط خاص زمان و مكان اجازه وصول به آن را نداد; هر چند پايه گذارى هاى لازم براى اين كار انجام گرفت; آرى همه به دنبال تشكيل حكومت عدل الهى بودند. با اين حال چگونه مى توان بحث «حكومت» را از بحث «امامت» جدا ساخت؟ از اين گذشته نخستين كارى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بعد از پيروزى هاى اوليه انجام داد «تشكيل حكومت اسلامى» بود; و آن را يكى از اركان مهم اسلام بلكه ضامن اجراى تمام قوانين آن مى شمرد. جانشينان پيامبر(صلى الله عليه وآله) چه آنها كه به حق جانشين او بودند، و چه آنها كه به ناحق بر كرسى خلافت تكيه زدند، همگى خود را موظف به تشكيل يا ادامه حكومت اسلامى مى دانستند.
مردم كوفه از امام حسين(عليه السلام) براى تشكيل حكومت حق و مبارزه با غاصبان حكومت دعوت كردند; و اگر آن حضرت با پيمان شكنى و سستى و بى وفايى آنها روبرو نمى شد; پرچم حكومت عدل اسلامى به دست با كفايت آن حضرت به اهتزاز در مى آمد.لذا در روايات ائمّه معصومين(عليهم السلام) و نهج البلاغه تعبيرات زيادى ديده مى شود كه نشان مى دهد; دشمنان حق آنان را غصب كردند; اين حق چيزى جز «حكومت عدل اسلامى» نبود.
همه اينها و دلائل و شواهد بى شمار ديگر نشان مى دهد;كه مسأله «امامت» از مسأله «خلافت» و «حكومت» جدا نيست.
در روايت معروف هارون الرشيد كه به گمان خودش مى خواست فدك را به امام موسى بن جعفر(عليه السلام) بازگرداند، نكته جالبى ديده مى شود;كه مطلب مورد بحث را روشن تر مى سازد.
فدك همانگونه كه مى دانيم; روستايى خرّم وسرسبز در نزديكى خيبر بود; كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آن را در حيات خود به دخترش فاطمه زهرا(عليها السلام) بخشيد، و بلافاصله بعد از رحلت آن حضرت آن را غصب كردند، و غصب فدك هميشه مورد اعتراض علاقه مندان اهل بيت(عليهم السلام) بود; لذا بر اثر فشار افكار عمومى هارون الرشيد به فكر باز پس دادن آن به اولاد فاطمه(عليها السلام) افتاد; به همين منظور «هنگامى كه به امام موسى بن جعفر(عليه السلام) عرض كرد: "حُدَّ فَدَكاً حَتّى اَرُدَّها اِلَيكَ": "حدود فدك را تعيين كن تا آن را به تو بازگردانم" امام از گفتن پاسخ اِبا كرد، و هارون پيوسته اصرار مى ورزيد، پس امام(عليه السلام) فرمود: "من آن را جز با حدود واقعى اش نخواهم گرفت"! هارون گفت: "حدود واقعى آن كدام است"؟ امام(عليه السلام) فرمود: "اگر من حدود آن را بازگويم، مسلماً تو موافقت نخواهى كرد"!
هارون گفت: "به حق جدت (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) سوگند كه حدودش را بيان كن" (خواهم داد).
امام(عليه السلام) فرمود: "امّا حد اوّل آن سرزمين عدن است!"
هنگامى كه هارون اين سخن را شنيد، چهره اش دگرگون شد; و گفت: "عجب، عجب"!
امام(عليه السلام) فرمود: "و حد دوم آن سمرقند است"!
آثار ناراحتى درصورت هارون بيشتر نمايان گشت.
امام(عليه السلام) فرمود:"و حد سوم، آفريقا است"!
در اينجا صورت هارون از شدت ناراحتى تيره شد، و گفت: "عجب ..."!
امام(عليه السلام) فرمود: "و حد چهارم آن سواحل درياى خزر و ارمنستان است"!
هارون گفت: "پس چيزى براى ما باقى نمى ماند، برخيز جاى من بنشين، و بر مردم حكومت كن"! -اشاره به اينكه آنچه گفتى تمام مرزهاى كشور اسلام است-.
امام(عليه السلام) فرمود: "من به تو گفتم اگر حدود آن را تعيين كنم; هرگز آن را بازپس نخواهى داد" - آرى فدك به يك معنا، تمام قلمرو حكومت اسلامى است-.
اينجا بود كه هارون تصميم گرفت، موسى بن جعفر(عليه السلام) را به قتل برساند.» (1)
اين حديث پر معنى، دليل روشنى بر پيوستگى مسأله «فدك» با مسأله «خلافت» است; و نشان مى دهد آنچه در اين زمينه مطرح بوده; غصب مقام خلافت رسول الله(صلى الله عليه وآله)بوده كه روستاى فدك جزئى از آن محسوب مى شده; و اگر هارون مى خواست فدك را تحويل دهد، بايد دست از خلافت مى كشيد; و همين او را متوجه ساخت كه امام موسى بن جعفر(عليه السلام)هر زمان قدرت پيدا كند، او را از تخت خلافت فرو مى كشد; لذا تصميم بر قتل آن حضرت گرفت. (2)
غرض اينكه آميخته بودن مسائل امامت با بحث حكومت و زعامت مسلمين مطلبى نيست كه قابل شك و ترديد باشد; زيرا در همه جا آثار آميزش اين دو به چشم مى خورد; اين امر در آيات و روايات اسلامى و در تاريخ زندگى شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پيشوايان بزرگ دين، و در طبيعت احكام اسلام به وضوح ديده مى شود.
مباحث فقه اسلامى را در سه بخش خلاصه كرده اند: بخش «عبادات»، بخش «معاملات» و بخش «سياسات».
بخش «سياسات» كه ابواب مهمّى از فقه را شامل مى شود (مانند: جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، قضا و شهادات، حدود و ديات و قصاص) بخشى است، كه از مسائل مربوط به حكومت سخن مى گويد; چرا كه جهاد و همچنين بعضى از مراحل امر به معروف و نهى از منكر، و نيز قضا و شهادات و اجراى حدود و قصاص، چيزى نيست كه بدون حكومت قابل پياده شدن باشد.
مسائل مربوط به انفال و خمس و زكات و اراضى خراجيه كه شالوده بيت المال اسلامى را تشكيل مى دهد، نيز به روشنى بخشى از حكومت را ترسيم مى كند.
بنابراين فقه اسلام آن چنان با مسائل سياسى و حكومتى آميخته است، كه اجراى كامل آن بدون تشكيل حكومت ممكن نيست.
اينها همه شواهد روشنى است بر اينكه «اسلام از حكومت و سياست جدا نمى باشد» و حكومت و سياست به معنى تدبير نظام جامعه، چنان در تار و پود تعليمات اسلامى نفوذ كرده كه اگر بخواهيم آن دو را از هم جدا كنيم، اسلام نامفهوم خواهد بود; و كسانى كه مى كوشند اين دو را از هم جدا كنند در حقيقت مى خواهند «اسلام را از اسلام جدا سازند» و اسلام بدون اسلام تناقض آشكارى است.
از مجموع آنچه گفته شد; روشن مى شود كه چرا از مباحث امامت و ولايت ـ كه در جلد قبل از آن بحث شد ـ به مسائل «حكومت و زعامت مسلمين» رسيديم.
پس از ملاحظه پيوند امامت و حكومت، به مسأله مهم ديگرى كه «ضرورت وجود حكومت» براى جوامع بشرى است، مى رسيم.
در تمام جوامع بشرى تا آنجا كه تاريخ نشان مى دهد نوعى از حكومت وجود داشته است: حكومت قبيله گى، حكومت پادشاهان و سلاطين، و حكومت هايى از نوع آنچه در دنياى امروز وجود دارد; و اين بدان معنى است كه بشر در هر مرحله اى از علم و دانش و فرهنگ باشد، ضرورت وجود حكومت را درك مى كند; و مى داند زندگى اجتماعى بدون وجود نظم و قانون حاكميت حتى يك روز هم امكان پذير نيست.
به همين دليل هنگامى كه بعضى از حكومت ها متزلزل شده و از هم فرو مى پاشد، و هنوز حاكميت جديد استقرار نيافته، چنان هرج و مرجى در جامعه پيدا مى شود، كه همه چيز در آتش آن مى سوزد و خاكستر مى شود.
بنابراين هيچ عاقلى در ضرورت وجود حكومت براى جوامع انسانى نمى تواند ترديد كند; و نيز به همين دليل در آيات و روايات اسلامى تصريحات و اشارات فراوانى نسبت به اين معنى آمده كه به طور فشرده در ذيل از نظر مى گذرد:
1ـ در داستان بنى اسرائيل مى خوانيم: هنگامى كه بر اثر هرج و مرج داخلى و نداشتن حاكميت قوى و لايق، گرفتار ضعف و فتور و شكست شدند، و دشمنان بر آنان مسلط گشتند، نزد پيامبر خويش آمدند و گفتند: «زمامدارى براى ما انتخاب كن تا تحت فرماندهى او در راه خدا پيكار كنيم»; پيامبرشان گفت: «شايد اگر دستور جهاد به شما داده شود سرپيچى نماييد; و در راه خدا پيكار نكنيد»; گفتند: «چگونه ممكن است در راه خدا جهاد نكنيم; در حالى كه از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ايم؟» (شهرهاى ما بوسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شده اند.)
(اَلَمْ تَرَ اِلَى الْمَلأِ مِنْ بَنى اِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى اِذْ قالُوا لِنَبِىٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فى سَبيلِ اللهِ قالَ هَل عَسَيْتُمْ اِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ اَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَمالَنا اَنْ لا نُقاتِلَ فى سَبيلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ اَبْنائِنا). (3)
اگر چه در اين آيه به يكى از ابعاد و آثار وجود زمامدار براى يك قوم و ملت اشاره شده، و آن مسأله مبارزه با دشمنان خارجى و پاك كردن شهرها از لوث وجود بيگانگان و آزادى اسيران است; ولى مسلّم است كه در ابعاد ديگر نيز اين معنى صادق به نظر مى رسد.
قرآن با اين تعبير نشان مى دهد كه بدون تشكيل حكومت با حاكميت قوى رسيدن به آزادى و آرامش اجتماعى ممكن نيست; البته شايد تصور شود; درخواست بنى اسرائيل در اينجا تنها براى تعيين فرمانده لشگر بود، نه زمامدار; ولى بايد توجه داشت كه تعبير به «ملك» به معنى زمامدار در تمام شئون است; هر چند برنامه بارز او در اين ماجرا پيكار با دشمنان خارجى بوده است.
در حقيقت پيامبر آن زمان (اشموئيل) نقش رهبر را در آن جامعه به عهده داشت; و طالوت منتخب او در نقش زمامدار و فرمانده لشكر بود.
2ـ قرآن در ذيل همين ماجرا در چند آيه بعد، سخن از شكست لشكر جالوت در برابر بنى اسرائيل به ميان آورده، و مى گويد:(فَهَزَمُوهُمْ بِاِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بَِعْض لَفَسَدَتِ الاَرْضُ وَلكِنَّ اللهَ ذُوفَضْل عَلَى الْعالَمينَ): «سپس به فرمان خدا، آنها دشمن را به هزيمت وا داشتند، و داوود (جوانِ كم سن و سال و نيرومند و شجاعى كه در لشكر طالوت بود) جالوت (زمامدار دشمن) را كشت; و خداوند حكومت و دانش به او بخشيد، و از آنچه مى خواست به او تعليم داد. و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمى كرد زمين را فساد فرا مى گرفت ، ولى خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد».(4)
جمله اخير به خوبى نشان مى دهد كه اگر حكومت مقتدر و نيرمندى نباشد، و جلوى طاغيان و سركشان را نگيرد، زمين پر از فساد مى شود; به اين ترتيب حكومت عادلانه يكى از عطاياى بزرگ الهى است كه جلو مفاسد دينى و اجتماعى را مى گيرد.
3ـ شبيه همين معنى در آيه 40 سوره «حجّ» نيز آمده است كه بعد از اجازه جهاد در برابر دشمن، به مسلمين مى فرمايد:(الَّذينَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ اِلاّ اَنْ يَقُولُوا رَبُّنا اللهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيها اسْمُ اللهِ كَثيراً): «همانها كه ناحق از خانه و شهر خود بيرون رانده شدند، جز اين كه مى گفتند: "پروردگار ما خداى يكتا است; و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند، ديرها و صومعه ها، و معابد يهود و نصارى، و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده، مى شود ويران مى گردد»
در اينجا نيز سخن از نقش حكومت در بعد جهاد است، ولى مسلّم است كه جهاد بدون يك تشكيلات منظّم سياسى و اجتماعى و اقتصادى امكان پذير نيست; چرا كه مجاهدان معمولا از دو بخش تشكيل مى شوند: نيروهاى نظامى، و نيروهاى اجتماعى كه در پشت جبهه ها پشتيبانى مى كنند; و در واقع تمام جامعه را زير بال و پر مى گيرند.
4ـ در آيه بعد از آن (آيه 41 «حجّ») درباره مؤمنان راستين مى خوانيم: (اَلَّذينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فى الاَرْضِ اَقامُوا الصَّلاة وَ آتَوُ الزَّكاةَ وَ اَمرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ): «همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را برپا مى دارند و زكات را مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند ».
اين آيه نيز تلويحاً مى رساند كه برپا داشتن نماز و اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر ـ در مقياس گسترده و عام ـ از طريق تشكيل حكومت ميسّر است; و لذا مؤمنان راستين را به اين صفت توصيف مى كند; كه آنها به هنگام قدرت يافتن و به حكومت رسيدن، اين فرائض بزرگ الهى را بر پا مى دارند، و اجرا مى كنند; و از اينجا نقش حكومت در اصلاح جامعه از ديدگاه اسلام روشن مى شود.
5ـ در سوره «يوسف» از آيه 43 - 56 به ماجرايى اشاره مى كند; كه ضرورت حكومت در لابلاى آن به خوبى تبيين شده، و آن اينكه سلطان مصر خوابى مى بيند، و از يوسف كه در زندان بوده ـ و به تعبير صحيح خواب ها كم كم مشهور شده بود ـ; تعبير آن را مى خواهد; او تعبيرى براى آينده كشور مصر مى كند، كه هفت سال بحرانى و قحطى در پيش دارند; و اگر از آن به سلامت بگذرند، سال هاى پر بركت و وفور نعمت فرا خواهد رسيد، سپس دستورهاى لازم براى چگونگى مقابله با اين سال هاى سخت، و طرز تهيه و نگهداى آذوقه، و چگونگى صرفه جويى در مواد غذايى را به آنها ياد مى دهد; و سلطان مصر او را از زندان آزاد كرده و سرپرست خزانه دارى مصر مى كند، و به كمك مديريّت يوسف كه در كنار سلطان مصر قرار گرفته بود، يك ملّت عظيم از مرگ رهايى مى يابد.
اين داستان به خوبى ضرورت وجود حكومت مدير و مدبّر و آگاه را براى جوامع انسانى مخصوصاً در مواقع بحرانى روشن و آشكار مى سازد;كه اگر جامعه از چنين حكومتى محروم شود، به ضررهاى عظيم و جبران ناپذيرى گرفتار مى شود.
6ـ از آيات متعددى از قرآن مجيد بر مى آيد; كه حكومت الهى يكى از نعمت هاى بزرگ خدا است; و اين نيست مگر به خاطر نقش مهمّى كه در نظم جامعه انسانى و جلوگيرى از مظالم و ستم ها و فراهم ساختن شرايط تكامل انسان ها دارد.
از جمله در آيه 79 سوره «انبياء» درباره حضرت داوود(عليه السلام) و فرزندش اسماعيل مى خوانيم: (وَ كُلا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً): «به هر يك از آنان داورى و علم فراوان داديم».
در آيه 20 سوره «مائده» ضمن بر شمردن نعمت هاى الهى بر بنى اسرائيل مى فرمايد: (وَ اِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ اِذْ جَعَلَ فيكُمْ اَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ مالَمْ يُؤْتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمينَ): «(به ياد آوريد) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت:"اى قوم من! نعمت خدا را نسبت به خود متذكر شويد هنگامى كه در ميان شما، پيامبرانى قرار داد; (و زنجير بندگى و اسارت فرعونى را بشكست ) و شما را حاكم و صاحب اختيار خود قرار داد; و به شما چيزهايى بخشيد كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود».
البتّه همه بنى اسرائيل حاكم و سلطان نبودند; ولى هنگامى كه از ميان آنها حاكمانى بر مى گزيند، چنين خطابى درباره آنان ـ به عنوان يك قوم و ملّت ـ مى كند; كه خداوند شما را حاكمان و پادشاهان قرار داد.
در آيه 35 سوره «ص» از زبان حضرت سليمان مى خوانيم: (قالَ رَبِّ اِغْفِرلى وَهَبْ لى مُلْكاً لا يَنْبَغى لاَحَد مِنْ بَعْدى اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ): «گفت: "پروردگارا مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشنده اى"»!
آيات بعد از آن نشان مى دهد كه خداوند دعاى او را مستجاب كرد، و حكومتى عظيم و مواهبى فراوان و بى نظير به او بخشيد. و در آيه 54 سوره «نساء» آمده است: (اَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَينا آلَ اِبْراهيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ آتَيناهُمْ مُلْكاً عظيماً). «يا اينكه نسبت به مردم (پيامبر و خاندانش)، بر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشيده حسد مىورزند! يا اينكه ما به آل ابراهيم (كه يهود از خاندان او هستند نيز،) كتاب و حكمت داديم; و حكومت عظيمى در اختيارشان قرار داديم».
اين مسأله به قدرى اهميت دارد، كه خداوند بخشيدن حاكميت را هم رديف عزّت و گرفتن آن را قرين ذلت شمرده است.
در آيه 26 سوره «آل عمران» مى فرمايد: (قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْئ قَدير):
«بگو: "بار الها! اى مالك حكومت ها، به هر كس بخواهى، حكومت مى بخشى، و از هر كس بخواهى، حكومت را مى گيرى; هر كس را ،بخواهى عزّت مى دهى و هر كس را بخواهى ،خوار مى كنى تمام خوبى ها به دست تو است; تو بر هر چيزى قادرى"».
از مجموع آياتى كه در بالا آمد، اهميت حكومت براى جامعه بشرى از ديدگاه قرآن مجيد روشن مى شود، و در واقع اين آيات دريچه اى به سوى جهان بسيار وسيع حكومت در جوامع انسانى است.



 
پی نوشتها :

1. بحار الانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 106 (نقل از كتاب اخبار الخلفاء).
2. زهرا برترين بانوى جهان، ص 130.
3. سوره بقره، آيه 246.
4. سوره بقره، آيه 251.

 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد