:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

سه شنبه 18 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : بخل ورزيدن كانون تمام عيب ها و مهاري است كه انسان را به سوي هر بدي مي كشاند .
 
 
 


زندگي‌نامه پيامبران الهي/ حضرت موسي (عليه‌السلام)/ قسمت ششم



مؤمن آل فرعون
 

ابن اثير و ديگران نوشته‌اند، هنگام ايمان ساحران و پيروزى موسى بر آنان، مردان و زنان ديگرى هم به آن حضرت ايمان آوردند كه چند تن از آنان به دست فرعون با همان شكنجه‌هاى سخت به قتل رسيدند. از جمله مؤمن آل فرعون بود.
به طورى‌كه در قرآن كريم آمده، او كسى بود كه قبل از آن نيز به خداى جهان ايمان داشت، ولى ايمان خود را پنهان مى‌داشت و اظهار نمى‌كرد تا پس از داستان ساحران، وقتى فرعون در صدد قتل موسى بر آمد به شرحى كه پس از اين مى‌آيد، وى ايمان خود را اظهار كرد و گفت:
آيا مى‌كشيد مردى را به جرم اينكه مى‌گويد: پروردگار من خداى يكتاست، در صورتى كه دليل‌هاى روشن از جانب پروردگارتان براى شما آورده. اگر دروغگو باشد دروغش به گردن خود اوست و اگر راستگو باشد (دست كم) برخى از آنچه شما را به آن بيم مى‌دهد، به شما خواهد رسيد كه به راستى خداوند كسى را كه دروغگو باشد هدايت نخواهد كرد.1

و از جمله احتجاج او با فرعون و دار و دسته‌اش كه در قرآن نقل شده، اين بود كه به آنها گفت:
اى مردم! من بر شما از سرنوشتى چون روزگار مردمان ديگر بيم دارم، مانند وضع قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها بودند، اى مردم! بر شما از روز ندا دادن (يعنى روز قيامت كه مردم همديگر را صدا مى‌زنند) مى‌ترسم‌، روزى كه پشت كرده و عقب گرد (به سوى جهنم برويد) و در قبال خدا نگهدارى نداريد.2
اى مردم! چه شود كه من را پيروى كنيد تا شما را به راه كمال و رشد هدايت كنم. اى مردم! اين زندگى دنيا بهره‌ي اندكى است و آخرت سراى بقا (و هميشگى) است.
اى مردم! چه شده كه من شما را به سوى نجات دعوت مى‌كنم و شما مرا به جهنم دعوت مى‌كنيد؟3
به دنبال آن پس از چند آيه، خداى تعالى حكايت مى‌كند كه به آنها گفت:
به زودى متذكّر خواهيد شد آنچه را من به شما مى‌گويم و من كار خود را به خدا واگذار مى‌كنم كه خداوند در مورد بنده‌اش بيناست، پس خداوند او را از نيرنگ‌هاى بدي كه درباره‌اش كرده بودند، نگاه داشت.4
برخى از مفسّران اين آيه را چنين تفسير كرده‌اند كه خداوند متعال او را از شرّ فرعونيان محافظت فرمود و نتوانستند او را به قتل برسانند، ولى ابن اثير و برخى ديگر چنانكه در بالا ذكر شد، گفته‌اند: فرعون او را نيز به دنبال ساحران به قتل رسانيد.5
در حديثى هم كه برخى در محاسن و علىّ بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده‌اند امام صادق (عليه‌السلام) فرمود: منظور از نگهدارى خدا، نگهدارى از دين او بود، يعنى خداوند او را نگه داشت از اينكه مفتون آنها گردد و از نظر دين و آيين به آنها متمايل شود، و گرنه از نظر ظاهر او را قطعه قطعه كردند و به قتل رسانيدند.6
برخى از مفسران گفته‌اند: مرجع ضمير در اين آيه حضرت موسى است؛ يعنى خداوند حضرت موسى را از نقشه‌هايى كه درباره‌اش كشيده بودند حفظ كرد كه نتوانستند او را به قتل برسانند.7

نام و نسب مؤمن آل فرعون 

درباره‌ي نسب مؤمن آل فرعون و نام وى اختلاف است. بعضى نام او را حزبيل و برخى خربيل ذكر كرده‌اند و در بعضى از نقل‌ها حزقيل آمده است. مرحوم طبرسى در مجمع‌البيان قول ديگرى هم نقل كرده كه گفته‌اند نامش حبيب بوده است.8
اكثر مفسّران او را پسر عموى فرعون و ولى عهد و جانشين او دانسته‌اند.9 از هشام نقل شده كه وى گفته است: فرعون او را بر نيمى از مردم مصر حكومت داده بود و ثعلبى نيز نقل كرده است كه وى صد سال خزينه‌دار فرعون بود.
در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام) روايت شده كه آن حضرت فرموده‌اند: مؤمن آل فرعون مردم را به يگانگى خدا و نبوت موسى و برترى پيغمبر اسلام بر ساير انبيا و فضيلت اوصياى پس از وى بر ساير اوصيا دعوت مى‌كرد و به ايشان مى‌گفت: از خدايى فرعون بيزارى جوييد. تا اينكه از وى نزد فرعون بدگويى كردند و گفتند كه حزبيل مردم را به مخالفت با تو و همكارى با دشمنانت دعوت مى‌كند. وقتى فرعون اين سخن را شنيد به آنها گفت: اگر به راستى عموزاده و ولى عهد و جانشين من چنين كارى كرده باشد، مستحق سخت‌ترين عذاب‌ها خواهد بود، ولى اگر شما بر او دروغ بسته باشيد چنين عذابى شايسته‌ي شماست.

وقتى حزبيل را نزد فرعون آوردند، به او گفتند: آيا تو منكر خدايى فرعون هستى و كفران نعمت‌هاى او را كرده‌اى؟
در پاسخ رو به فرعون كرد و گفت: پادشاها! تو تاكنون ديده‌اى كه من دروغ بگويم؟
فرعون گفت: نه.
حزبيل گفت: پس از اينها بپرس پروردگارشان كيست؟
آنها در جواب گفتند: فرعون.
حزبيل گفت: آفريدگار شما كيست؟
گفتند: فرعون.
حزبيل گفت: روزى‌رسان شما و آن كسى كه بدى‌ها را از شما دفع مى‌كند كيست؟
گفتند: همين فرعون.
حزبيل گفت: پادشاها! تو گواه باش و همه‌ي حاضران را نيز گواه مى‌گيرم كه پروردگار آنها پروردگار من و روزى‌دهنده‌ي آنها روزى‌دهنده‌ي من است و هر كه زندگى آنها را اصلاح مى‌كند هم او اصلاح‌كننده‌ي زندگى من است و مرا جز پروردگار و روزى‌دهنده و آفريدگار آنها، پروردگار و روزى‌دهنده و آفريدگارى نيست، و من حاضران را گواه مى‌گيرم كه از هر پروردگار و رازق و خالقى جز پروردگار و رازق و خالق آنها بيزارم.
اين كلمات را گفت و منظورش در دل خداى جهان بود، ولى فرعون و حاضران چنين پنداشتند كه منظور او همان فرعون است.
از اين رو فرعون، به آن افرادى كه بدگويى او را كرده بودند رو كرد و گفت: اى بدخواهان و اى فتنه‌جويانى كه مى‌خواستيد به اين وسيله در مملكت من فساد كنيد و ميان من و عمو زاده‌ام را به هم بزنيد و او را به هلاكت رسانده و بازوى مرا بشكنيد، شما مستحق عذاب و شكنجه‌ي من هستيد. سپس دستور داد آنها را به ميخ كشيدند و گوشت‌هاى بدنشان را قطعه قطعه كردند.10

داستان همسر مؤمن آل فرعون

ابن اثير و ديگران نوشته‌اند كه مؤمن آل فرعون همسرى داشت كه ماشطه يعنى آرايشگر دختر فرعون بود و او نيز مانند شوهر خود پيش از داستان ساحران به خداى موسى ايمان آورده بود، ولى ايمان خود را پنهان مى‌داشت تا روزى پس از قتل ساحران و مؤمن آل فرعون، همان‌طور كه دختر فرعون را آرايش مى‌كرد و سرش را شانه مى‌زد، ناگهان شانه از دستش افتاد. بى‌اختيار گفت: بسم الله.
دختر فرعون گفت: پدرم را مى‌گويى؟
گفت: نه، بلكه پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار پدرت.
دختر فرعون موضوع را به پدرش گزارش داد و فرعون آن زن را خواست و گفت: پروردگار تو كيست؟
زن پاسخ داد: پروردگار من و پروردگار تو خداى يكتاست.
فرعون با كمال بى‌رحمى دستور داد تنورى از آتش آماده كنند تا او و فرزندانش را بسوزاند. زن به او گفت: مرا به تو حاجتى است؟
فرعون پرسيد: حاجتت چيست؟
زن گفت: حاجتم آن است كه چون من و فرزندانم را سوزاندى، استخوان‌هاى ما را جمع كنى و دفن نمايى.
فرعون قبول كرد، آنگاه دستور داد فرزندان او را يك يك ميان تنور انداختند تا نوبت به آخرين فرزندش كه كودك كوچكى بود رسيد.11 وقتى خواستند او را نيز به آتش افكنند، آن زن به وى رو كرد و گفت: مادرجان! صبر كن كه تو بر حق هستى.
سپس مادرشان را نيز در تنور انداخته و سوزاندند.12

آسيه همسر فرعون 

آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون كه برخى گفته‌اند از بنى‌اسرائيل بود از سال‌ها پيش در دل به خداى تعالى ايمان داشت، ولى ايمانش را پنهان مى‌داشت؛ امّا وقتى كه آن زن را در تنور آتش افكندند و در حال سوختن بود، آسيه بعد از ديدن آن منظره، ايمانش قوى گرديد و بر يقينش افزوده شد. در همين احوال فرعون نزد او آمد و ماجراى قتل ماشطه را براى آسيه نقل كرد.
آسيه رو به او كرد و گفت: واى بر تو، چه جرئتى بر خداى بزرگ كردى؟ فرعون كه انتظار نداشت اين جمله را از همسرش بشنود و باور نمى‌كرد كه او نيز به خداى يگانه ايمان آورده باشد و ايمان به خداى تعالى در دل نزديك‌ترين و محبوب‌ترين افراد او ظهور كرده باشد، به سختى يكّه خورد و خشمگين گرديد. بعد به او گفت: شايد ديوانه شده‌اى و همان حالت جنونى كه به سراغ ماشطه آمد، به سراغ تو نيز آمده باشد؟
آسيه گفت: من ديوانه نيستم، ولى به خداى تعالى كه پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار جهانيان است ايمان آورده‌ام.

فرعون مادر آسيه را خواست و به او گفت: دخترت دچار همان جنونى شده كه ماشطه بدان دچار شده بود. اكنون سوگند ياد مى‌كنم كه اگر به خداى موسى كافر نشود او را به قتل خواهم رساند.
مادر آسيه در خلوت پيش دختر آمد و او را نصيحت كرد كه دست از خداى موسى بردارد، ولى آسيه نپذيرفت و فرعون دستور داد او را به چهار ميخ كشيدند و سپس او را تحت شكنجه قرار دادند تا در زير آن جان سپرد.
وقتى هنگام مرگش فرا رسيد، روى نياز به درگاه پروردگار متعال كرده و عرض كرد:
پروردگارا! براى من در نزد خود خانه‌اى در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و رفتار (و شكنجه) او و از مردم ستمكار نجاتم بده.13
خداى تعالى نيز دعايش را مستجاب كرد و بينشى به او داد كه (پرده از جلوي چشمش به كنارى رفت) و فرشتگان را ديد و جايگاه خود را در بهشت مشاهده نمود و از خوشحالى خنديد.
فرعون رو به اطرافيان خود كرد و گفت: اين ديوانه را بنگريد كه چگونه در زير شكنجه مى‌خندد. به اين ترتيب روح آن زن باايمان و باتقوا از اين جهان زودگذر به بهشت جاودان شتافت.14

مرحوم طبرسى نقل كرده كه آسيه پس از پيروزى موسى بر ساحران ايمان آورد. وقتى فرعون از ايمان او مطلع شد، او را از اين كار نهى كرد، ولى آسيه در آيين خود استقامت ورزيد و به سخن فرعون وقعى ننهاد پس او دستور داد دست‌ها و پاهاى او را در زير آفتاب به چهار ميخ كشيدند و سپس دستور داد سنگ بزرگى را بر وى افكندند و آسيه در همان حال دعا مى‌كرد تا خداى تعالى روحش را به بهشت برد.15
شيخ صدوق از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت كرده كه فرمود: بهترين زنان بهشت چهار زن هستند: مريم دختر عمران و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (صلي الله عليه و آله) و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون.16
اهل سنت نيز حديث فوق را به چند طريق از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت كرده‌اند.
مرحوم طبرسى در مجمع‌البيان از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت كرده است كه از مردان گروه زيادى به كمال رسيدند، ولى از زنان فقط چهار زن به كمال رسيدند: آسيه دختر مزاحم زن فرعون، مريم دختر عمران، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (صلي الله عليه و آله).
چنانكه قبلاً اشاره شد، آسيه از كسانى بود كه قبل از داستان ساحران نيز به خداى جهان ايمان داشت، ولى تا آن روز ايمان خود را پنهان كرده بود تا اينكه آشكار نمود و اين مطلب هم كه بعضى از مورخان گفته‌اند در همان روز ايمان آورد، صحيح به نظر نمى‌رسد.

مرحوم صدوق روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: سه نفر بودند كه چشم بر هم‌زدنى كافر نشدند: مؤمن آل فرعون، على بن ابى طالب و آسيه همسر فرعون.17
بارى اين زن باايمان، بر اثر رشد، كمال، بصيرت و ادراكى كه داشت، از بهترين مقام‌هاى ظاهرى و شخصيت‌هاى مادّى كه مى‌تواند به يك زن برسد برخوردار بود، همسر فرعون و ملكه‌ي خطه‌ي تاريخى و پهناور مصر و دره‌ي وسيع نيل بود و لذيذترين خوراك‌ها و بهترين زندگى‌ها و كامل‌ترين وسايل زندگى آن زمان را در اختيار داشت و اسباب خوشى و كامرانى از هر نظر برايش فراهم بود و خلاصه زندگى ظاهريش از هر نظر مورد حسرت و آرزوى همه‌ي زنان مادّى و دنياپرست آن روز بود.
اما آن زن باكمال، لقاى پروردگار متعال و زندگى در جوار حق را بر همه‌ي آن خوشى‌ها و لذت‌هاي مادّى ترجيح داد و مقام قرب حق تعالى و نجات از آن زندگى را از خداى بزرگ خواستار گرديد. خداى متعال نيز دعايش را مستجاب كرد و مقام والايى در بهشت به وى كرامت فرمود و نام او را براى مردمان باايمان به عنوان يك زن نمونه در قرآن كريم ضرب‌المثل قرار داد و فرمود:
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ؛18
خداوند براى مردمان باايمان، زن فرعون را مثل مى‌زند هنگامى كه گفت‌: پروردگارا! براى من در نزد خود خانه‌اى در بهشت بساز و مرا از فرعون و رفتارش نجات ده.





پي‌نوشت‌ها:

1- مؤمن/ 28.
2- مؤمن/ 31 - 33.
3- مؤمن/ 41.
4- مؤمن/ 44 و 45.
5- كامل‌التواريخ: ج 1، ص 184.
6- تفسير قمى: ص 585 و 586.
7- مجمع‌البيان: ج 8، ص 525 و 526؛ بحار الانوار: ج 13، ص 158.
8- مجمع‌البيان: ج 8، ص 521، بحار الانوار: ج 13، ص 158.
9- احتجاج: ص 206.
10- همان.
11- از ابن عباس نقل است كه بچه شيرخوارى بود. ثعلبى عرائس‌الفنون: ص 106 و 107.
12- بحار الانوار: ج 13، ص 163.
13- تحريم/ 11.
14- عرائسالفنون: ص 106 و 107.
15- مجمعالبيان: ج 1، ص 319.
16- خصال: ج 1، ص 96.
17- همان، ص 82.
18- تحريم/ 11.


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد